امروز عکس دوستی قدیمی را دیدم که چند سالی است با کدورت از هم جدا شدیم، من ناخواسته باعث شدم که او در ماجرایی شخصی آسیب ببیند.
بعد از آن تلاش من برای رفع سوتفاهم فایده ای نداشت و دوست در سکوتی طولانی فرو رفت.
امروز با دیدن عکس خندانش، غمی عمیق مثل خنجر در قلبم فرو رفت
اینکه دیگر او را نخواهم دید ، اینکه زندگی خواهم کرد بدون حضور او در شادی ها و غمهایم
اینکه زمان زیادی ندارم برای بدون دوست سر کردن
فقدان لحظه های شادی که با او داشتم و دیگر نخواهم داشت
و اینکه سرانجام همه می میریم تنها و بدون دیگری و
فرصت اندک است برای دیده شدن در چشم دیگری
شاید راه بازگشتی باشه
خب دوباره باش دوس شو
بعضی چیزها و حتی بعضی آدما و دوستی ها زمان دارن .زمانشون که تموم میشه باید رهاشون کرد تا برن .. هرکدوم هم به دلیلی از سر راهمون میرن کنار اگر اصرار به بودن و داشتنشون بکنیم باعث آزار دو طرف میشیم ..
دوستی داشتم که در زمان خودش عالی بود و تاثیرگذار ولی به مرور زمان دیالوگ های تلخ و آزار دهنده و گاهی حسادت آمیز آلارم میداد که این دوستی عمری نداره !
خاطره اش تا همیشه تو قلبمه ولی دیگه دوست ندارم دوستیم با اون آدم رو از سر بگیرم ..
گیسو جون غمگین باش اما بدان که میگذرد. ما از دست دادن عزیزان و اندوهش را یاد میگیریم. تا یواش یواش از دست رفتن خودمان هم آخر خط برسد و راحت خداحافظی کنیم.
از دست دادن او را مثبت استفاده کن. مثل جاده ای که داری میروی و سر راه اینهم جزئئ از آنست ،برای کامل شدن و یاد گرفتن و شناخت خودت و دیگران. سعی کن ته جاده که میرسی با خودت بگی " خب همین بود" هر چند تنها و بدون دیگری ، اما مثل یک داستان پذیرفته شده.