بله من مناسبتی نمی نویسم اما امشب ترسیدم که می نویسم،
من ترس از فضای بسته دارم، من حتی در کیسه خواب صورتم را بیرون می گذارم، من از گیر کردن در ترافیک می ترسم و وحشت بزرگم این است که زنده به گور شوم ،
داستانی ازاسماعیل فصیح بود که اهالی روستا جوانی غریب را که حمله صرع داشته به گمان مردن دفن کرده بودند، وقتی کس و کارش آمدند که نبش قبر کنند و جسد را ببرند معلوم شد که جوان آن زیر بهوش آمده و بعد خفه شده است
من از زمانی که در نوجوانی این داستان را خواندم تا کنون وحشت انگیز ترین لحظاتم تصور مدتی است که جوان بین به هوش آمدن و مردن از سر گذرانده بوده است
منم می ترسم
خیلی بده که آدم علاوه بر این که نتونه خوب زندگی کنه , مرگش هم خوب نباشه
مخصوصا گیر کردن تو جای تنگ یا غرق شدن تو آب
باز اگه تو آب گیر کنی فوقش یه دقیقه دست و پا میزنی و تهش میمیری اما اگر تو جای تنگ باشی خفگیت تدریجی میشه و واقعا زجر کش میشی (البته کل صیغه های مخاطبی که اینجا استفاده کردم منظورم شما نبودید کلی بود ! و امیدوارم نصیب شما نشه این ماجراها)
منم از جای تنگ میترسم، وصیت کردم قبرم رو گشاد حفر کنن، جادار و دلباز باشه
همیشه خواب می بینیم یه جای تنگ، مثل تونل گیر کردم
چقدر دردناک
خدا خودش بهمون رحم کنه
ممنون از توضیحت الا
خیالم راحت شد!
منم همینطور!
تو مترو که میرم شانس آوردم فقط خیلی سریعه و مث روی زمین مجبور نیستم معطل بشم اون زیر. تازه باز هم سرمو با موزیک گرم می کنم
خفگی تو آب هم!
یادم نمیاد داستانی خونده باشم در این مورد ولی حتماًتصویری نوشته ای چیزی بوده یا هرچی ... منم سالهاس از تصورش مو به تنم راست میشه!
2.حافظ جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است !
منو یاد یه کتاب از آندره ژید با عنوان در تنگ انداختی !
این مصرع پشت اون کتاب نوشته شده بود !
1.کلاسترفوبیا یا ترس از گیر کردن در تنگنا قابل درمانه گیس طلای عزیز ، به یک روانشناس خبره مراجعه کن !
منظورم معدن چی ها بود
همیشه از اون حالتهایی که فردی زیر آوار زلزله می مونه و بعد از ساعتها و به ندرت یک روز، بیرون می آرنش، یه ترس و وحشت توی وجودم هست.
شاید نزدیکی به زلزله رودبار توی بچگیم، این حالت رو برام پیش آورده.
نترس . همیشه فکر کن ، مرگهای این شکلی زمانش خیلی خیلی کوتاه است. زنده بگور شدن ، غرق شدن در آب ، هرگونه مسمومیت از گاز های سمی ، فقط چند دقیقه طول میکشد و فرصت فکر کردن نیست.
از مرگهای تدریجی باید ترسید. مریضی یا سالها در رختخواب ماندن.