خانواده ای در همسایگی رها هستند، داغان. پدر و مادر روانی و دو بچه که در حال شکنجه شدن هستند، ناسزاهای که به یکدیگر و به بچه ها می گویند و روابط جنسی خشن و کتک کاری هایی که همه از پشت دیوار نازک شنیده می شود و دیشب که می خواستند نیمه شب بچه را در انبار پایین مجتمع حبس کنند و بچه ضجه می زد رها زنگ زد به اورژانس اجتماعی و ماجرا را گفت و آدرس را داد
از همان پشت دیوار شنید که چقدر سریع آمدند، بچه را از وسط نجات دادند، با مادر و پدر صحبت کردند، شماره تلفنی به بچه دادند که در صورت تکرار تنبیه به آنان اطلاع دهد و والدین را تهدید قضائی کردند و رفتند
می دانم هنوز تا الگوی ایده آل فاصله زیادی دارد، اما همین هم پیشرفت بسیار شیرینی است
چه خوب. میشه تلفنش رو اینجا بگذارید
عنوان را نگاه کن
پیرو گفته گندم منم سیاه چال یادم میاد و چقدر میترسیدیم و کلی داستان ساخته بودیم براش.... چقدر معلم ها با خط کش میزدن بچه ها را و با مداد بعضی از معلم های روانی پدر انگشتای بچه ها را درمیاوردن! من وقتی یاد استادها و معلم ها میفتم هیچ احساس خوبی بهم دست نمیده البته به جز تعداد انگشت شمار طی کل دوران تحصیلم..... کلا دوره ما خشونت و کودک آزاری بود چه تو خونه ها چه تو مدرسه چه اجتماع که جنگ و ..... بگذریم ولی عجب صبری خدا داشت و دارد.....
اووه چه سوسول معلم کلاس اول ما همان روزهای اول سال نصف کلاس را صف کرد و برد دم انباری شلوغ و تاریک مدرسه و بعد گفت اینجا سیاه چال دارد و می اندازمتان توی سیاه چال زار می زدیم ها زار بعد از سی سال هنوز یادم نرفته بعد این وسط 123 کجا بود مدیر و معاون مدرسه هم همراهیشان می کرد و پدرمادرها پشت شان بودند که همین اول سال بترسند بهتر است . ای بابا از هر طرف که نگاه می کنم سوختیم همچی که دود نکرد
فکر می کردم این ماشینهای بنفش و سفید اورژانس اجتماعی صوری هستن و هیچ کاری نمی کنن، چه خوب که دخالت می کنن
این اتفاق تو ایران افتاده؟ جل الخالق که اینقدر سربع خودشونو برسونن و کاری کرده باشن
ممکنه پدر و مادر ِامشب بیان سراغ رها؟ تو رو خدا به ش بگو مواظب خودش باشه
سلام. میشه ادرس اینستاتون را بزارید البته اگر صفحه عمومیه. مرسی
Gisoshirazi
خوشحال شدیم :))
تو انباری مشغول جمع و جور بودم یادم افتاد:
این حرفها " الگوی ایده آل " مال دوران ماقبل " نئو لیبرال " ها است. دیگر الگو بی الگو. آمریکا وضعش خراب تر از اروپا. جایی با جای دیگر فرق ندارد.
تازگی ها خیلی کامنت هات خیلی ناامیدانه شده الا
قبلا خوشبین تر بودی به دنیا
اخ آخخخخخخخخ!
حالا دمشون گرم و اینا و خدا رو شکر بابت همین شروع خوب کوچک!
ولی بازم روح اون بچه! روحش!
مسئولان مربوط به رسیدگی گفتند: آنقدر لیست انتظار برای اسکان دادن اینطور بچه ها در نزد (والدین مهماندار)طولانی است که ما کاری نمیتوانیم بکنیم! در این میان دخترها کمی بزرگ شده اند (10 ساله) . بزرگه عین مادرش کوچه راقرق میکند و کلانتر محله شده. صدای فریادهایش دقیقا کپی مادرش. یک زن بالغ هم چیز دان.هفته پیش یکی از مسئولان رسیدگی به اینکار میگفت: اینها درست بشو نیستند ، دولت حوصله نداره پول واسه اینا خرج بکنه!
ضمنا بنده هم تا چند ماه آینده اسباب کشی کرده و به خانه دیگری میروم.
بقیه کامنت
من خودم سه بار به مراجع مرتبط از یکی از این مادرهای بیمار شکایت کردم. بخاطر فریادهای وحشتناک ، صدای جیغ هایی که از پنجره اتاق خوابش که به حیاط من باز میشود ( خانه مال عهد بوق است ) و پارتنرهای متفاوتی که خانم به منزل میاورد و نگه میداشت ( اقامت غیرقانونی). فکر میکنی در سرزمین رفاه و مدرن و زیبای هلند چه اتفاقی افتاد؟ هیچی!
کامنت بقیه دارد
بقیه کامنت
این مسئله در مجموعه خانواده بیمار حل نمیشود. نهایت اگر بچه ها در آن خانه بمانند ، چیزی بجز خشنونت و کتک یاد نمیگیرند و در زمان بلوغ رفتار والدین را باز تولید میکنند با اطرافیان.
بقیه دارد
من در هلند همسایه بالا منزلم و بغلی اش ، دو تا مادر تنها هستند. یکی اشان دو تا دختر کوچک و آن دیگری یکی دارد.
میخواهم بگویم عکس العمل مدد کاران عالی بوده و لی ، این اولین قدم کوچک است.
کامنت بقیه دارد
کاشکی زمان بچگی و نوجوانی منم کسی بود که به مادرم بگه اینقد منو نزنه و جلوش وایسه رفتارهایی که زندگیم هنوزم تحت تاثیرشه
دمشان گرم.... خدا حفظشان کنه....
خدا رها را هم حفظ کنه که کار خوبی کرده و بی تفاوت نبوده مثل بقیه همسایه های روزه دار.....