گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

یک روز خوب

صبح از خواب بیدار شدم و فهمیدم که اینترنت ندارم، نه که ندارم، در واقع شارژ ایپدم تمام شده و سیم شارژر خراب، با خودم گفتم چه خوب، یک روز بدون اینترنت،وووووو غلط کردم حتی یکساعت هم دووام نیاوردم و 

فقط برای جبران احساس گناهم  بابت اعتیادم، تصمیم گرفتم پیاده تا میدوون روستا بروم

هوا هنوز گرم نشده بود بنابر این توانستم از موسیقی درونم، گلهای کاغذی و صدای باد در درختان سپیدار لذت ببرم

تنها غصه ام آشغالهای دم سوپری  است، روستای من خیلی تمیز است و دیدن این بخش کثیف آزارم می دهد، تازگی ها متوجه شدم بیشتر آشغال ریزهای اطرافم مذکرند، پسران دانشجو، پسربچه های روستا و  مردان کوچه و خیابان

کار نیاز به تحلیل دارد که چرا؟

در مسیر اشغالها را جمع کردم و در سطلها انداختم و همزمان ورزش گردن و شانه را هم انجام دادم  و از گلها عکس گرفتم تا رسیدم به مغازه و سیم شارژر خریدم

من این ایپد را سه تومن خریدم چند سال پیش، و فکر کنم همینقدر هم پول سیم شارژر دادم!  آقا اصلا اپل یک باگ بزرگ در کیفیت سیم و دو شاخه شارژر داره، دست به دست کنید برسه به کارخونه قربون دستتون، چه وضعشه؟

بعد رفتم میوه فروشی  ، تصمیم گرفتم کمتر از سوپر و بیشتر از میوه فروشی خرید کنم، سالم خوری مثلا

در مغازه میوه فروشی با مردی آشنا شدم که خرج عروسی فقرای روستا را می داد و  حالا میوه برای روزه داران فقیر می گرفت، اطلاعات را میوه فروش یواشکی به من داد و من به قیافه معمولی مرد خیر نگاه می کردم و اخرین زمزمه میوه فروش را: خیلی هم پولدار نیستا....

اژانس گرفتم و اومدم خونه، سر راه یک در و پنجره ساز را بلند کردم اوردم خونه که توری بزنه برا پنجره ها

مرد گفت که روستای من بهترین مردم منطقه را دارد و کلی ذوق کردم

مرد که رفت با خریدم یک غذای سالم بخار پز درست کردم  و خوردم و رفتم سراغ برگه های امتحانی و دست خطها ی فاجعه

امسال دانشجوهای خوبی داشتم و اینقدر نظرات گادامر و هایدگر در باب هنر را خوب نوشته بودند که احساس کردم از من بهتر گرفتند قضیه را

خسته که شدم رفتم در مسیر باد خنک روی تخت خوابیدم ، دلچسب بود

بیدار که شدم به سراغ درخت های آلبالو رفتم، دو تا درخت دارم که در این دوسال یک دونه آلبالو ندادن، امسال بابایی باشون حرف زد و کود داد و آبیاری و نتیجه محشر بود

دو سبد آلبالو چیدم و چون  حس مربا درست کردن ندارم، می خوام تبدیلشون کنم به آلبالو خشکه

بعد رفتم درخت انگور آویزان را به لوله گاز طناب پیچ کردم، یک روزی باید طاق بزنم برای این دختر رز، داره بزرگ می شه

علفهای هرز را چیدم و روی سکو نشستم و از دو دایره بزرگ گلهای میمونی که امسال کاشتم ، لذت بردم

آنقدر آنجا نشستم و به زاغی های روی انجیر و شانه بسرهای عاشق نگاه کردم  تا آسمان صورتی شد و پشه ها زیاد

برگشتم داخل خانه تا سریال جدیدم را شروع کنم 

نظرات 10 + ارسال نظر
مینو جمعه 26 خرداد 1396 ساعت 08:59

سلام

یه سیمهای فنرمانند تو بازار امده برای پوشش سیم شارژرها بخصوص قسمت انتهایی موبایلی ازت ندارم وگرنه عکس اش را میفرستادم
https://www.google.com/search?biw=414&bih=660&ei=r1xDWcn7AqSv6AShnKqYBw&q=%D8%B3%DB%8C%D9%85%D9%87%D8%A7%DB%8C+%D9%81%D9%86%D8%B1%DB%8C+%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C+%D9%BE%D9%88%D8%B4%D8%B4+%D8%B3%DB%8C%D9%85+%D8%B4%D8%A7%D8%B1%DA%98%D8%B1&oq=%D8%B3%DB%8C%D9%85%D9%87%D8%A7%DB%8C+%D9%81%D9%86%D8%B1%DB%8C+%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C+%D9%BE%D9%88%D8%B4%D8%B4+%D8%B3%DB%8C%D9%85+%D8%B4%D8%A7%D8%B1%DA%98%D8%B1&gs_l=mobile-gws-serp.3...376141.390722.0.391900.39.37.1.0.0.0.437.9602.2-18j10j3.31.0..2..0...1.1.64.mobile-gws-serp..7.21.6151.3..0j35i39k1j0i131k1j0i30k1j0i19k1j0i22i30k1j33i160k1j33i21k1j30i10k1._Qz_wNnQR18#imgdii=iwr8ViqVAE5chM:&imgrc=V8fEk-ppmAjgNM:

بهار شیراز چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت 14:11

آدرس بابونه ها رو بده

گندم چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت 13:51

حالا حس مربا و دون کردن آلبالو نیست همون طوری با دانه هاش و شکر بجوشون کمی که غلیط شد آبش و صاف کن بذار غلیظ تر بشه و شربت داشته باش اونوقت آلبالو های دانه دار شیرین شده را بذار خشک بشه منم حس مربا ندارم هر سال همین برنامه را داریم

وا گندم، اینکه سخت تر شد

الا دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت 20:20

گیسو جون
آلبالوها رو حیفه آلبالو خشکه کنی. بگذار تو فریز برای آلبالو پلو. یادش بخیر مادر هر سال برای من تو فریز میگذاشت تا تهران ، بدون آلبالو پلو برنگردم. امسال با غم و غصه و اشک ریزان ، به دوستم سفارش دادم که بخره فریز کنه تا بیام.( آیکون اشک و زاری و خاطره و.....بقیه رو خودت اضافه کن!).

ماتیوس دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت 13:46

این خیلی ضایع است که هر دفعه که مینویسی حسرت بخورم و فغان راه بندازم چه اینستا چه اینجا ... ولی خداییش لایف استایلتون محشره، بی نظیر و دوست داشتنی و من همچنان با پاهای زنجیر شده به تهران برات می نویسم. ( آخرش باز مود حسرتم روشن شد

تغییر بده شرایطو

سروین دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت 10:09

دل منم بردین با این همه تعریف ...الان 9 ساله دارم وبلاگ شما را میخونم.... ولی تاثیر خیلی خوبی گذاشته روی زندگیم... نگاهم را قشنگ تر کرده به زندگی... فکر کنم برای شما هم ثوابش نوشته بشه... اونوقتها ایران بودم بعدش اومدم فرنگ... گاهی اون تعبیر کله های زرد داخل سبدهای چرخدار خرید را یادم میاد و یواشکی میخندم (در سفر به اتریش فک کنم)... حتی چندین سفر طبیعت گردی هم رفتم در ایران و بسیار هم اینجا... بخاطر سفرنامه های خوشمزه ای که تعریف کردین... فیس بوقم هستم با اسم واقعیم خلاصه که دختر جان همیشه شاد باشی و عمرت دراز باد....

اون بخش ثوابش را دوس داشتم

تیلوتیلو دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت 09:17 http://meslehichkass.blogsky.com/

پس از سفر برگشتین؟
خدارا شکر که روز خوبی داشتین

[ بدون نام ] دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت 08:18

آره--- خیلی خوب بود!

ترانه یکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت 22:47

دلم روستا خواست. جه سریالی می بینی راستی؟

The wire

سندباد یکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت 22:11

همه چی یه طرف اون حرف زدن بابایی جان قلب قلبی یه طرف! دم مسیحایی!
اینطوری که درمورد سریال جدید اطلاعات دادین احساس کردم با صورت رفتم توی توری های نو!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد