گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

یعنی قشنگ دیونه خونه است ذهنم

این روزها ذهنم بسیار مغشوش است، نیاز شدیدی به تغییر شرایط موجود دارم، به رفتن از ایران و زندگی در جای جدید و شروع کردن از اول فکر می کنم، به رها کردن درس و مشق و شروع کردن شغلی جدید و پر هیجان در ایران  می اندیشم ، رها کردن همه چیز و آغاز زندگی در سفر هم وسوسه دیگری است و دروغ چرا؟ حتی به بازنشستگی و گرفت نوزادی به فرزندی و تجربه مادری هم فکر می کنم

دلیل این همه را هم می دانم:

  متوجه ارزشمندی زمان باقیمانده شدم و نمی خواهم آینده را چون گذشته بگذرانم

نظرات 26 + ارسال نظر
فاطمه چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت 00:03

گیس طلا جان نرو از ایران ، همه ی دلگرمی ما وجود آدمهایی مثل توئه، ما رو تنها نگذار. اما اگه بچه به فرزندی بگیری اونوقت به این نتیجه میرسی که برای تربیت صحیح بچه حتماً باید از ایران بری پس بچه هم به فرزندی نگیر. به نظرم کنار کارت یه هوبی دیگه برای خودت پیدا کن و یا اینکهمرخصی طولانی بگیر و برو سفر دور دنیا.
(چند وقتی بود از وبلاگ نخونده بودمت)

عزیز دل منی شومو

Zahra1994 سه‌شنبه 12 دی 1396 ساعت 21:16

گیسو
گیسو
گیسو
چقد حال بدم با خوندن پست هات بهتر میشه
بیشتر بنویس بانوی موسیقی و آب

سامورایی .دوست قدیمی شنبه 9 دی 1396 ساعت 12:50

سلام گیس طلا خانم رفیق قدیمی. من و خانمم تصمیم داریم هر وقت بچه دار شدیم بدیمش مناقصه ای یکی بزرگش کنه خودمون به مسافرت و عشق و حالمون برسیم . مناقصه چند میگیری بزرگش کنی ؟ البته هنوز خبری نیست . خانمم شیرازیه حال بچه بزرگ کررردن نداره کاکو

جودی پنج‌شنبه 7 دی 1396 ساعت 20:56

همه ﮔزینه ها جذابن ولی عزیز شیرازی شما که به ﮔروه خونیت نمیحوره اینقد خودتو به سختی بندازی :)))
ولی ﮔذشته از شوخی چرا ژنت رو باشتراک نمیذاری شاید یه موجود خارق العاده ای از اب در اومد دنیا رو نجات داد داری تنوع ژنتیکی رو کاهش میدی ﮔفته باشم

عسل چشم چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت 11:23

من دیوانه بچه ام.اگه زودتر ازدواج کرده بودم الام چهارمی رو باردار بودم.گفته بودم بهت اگه ازدواج نمی کردم کاملا برنامه اش رو داشتم که بچه بگیرم.در این حد!

ای ول بهت، دوستای من با همون یک دونه کل زندگیشون بهم می خوره

عسل چشم چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت 11:14

سومی یعنی بچه!

سندباد چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت 09:36

من مطمئنم شما هر کاری بکنی از بهترینهاس. فقط هر تصمیمی می گیرین وبلاگ و اینستا رو بی خیال نشین که هم آرامش بخشین هم الهام بخش
همة خوبیا برای شما

ملک چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت 09:07

سلام
راستش را بخوای از خوندن این مطلبت خیلی خوشحال شدم
خیلی خوبه
همه اش
بخصوص از اون قسمت فرزند خیلی خوشم اومد
تو مادر خیلی خوبی برای یه همچین فرزندی میشی
عزیزمی
و اگر بنا گذاشتی دلم میخواد واقعا بیام حضوری تولد یه کودک تو خونه ات را بهت تبریک بگم

بهرحال اگر هم اینجوری پیش نرفت
باز هم دوستت دارم
بچه محل

هوپا چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت 00:54 http://hopa.persianblog.ir

چقد همه نظر دادن چیکار کنی :)
منم بگم :دی
من فک میکنم البته تصمیمی جامع و کامل هست که بیشترین منفعت و ارزش رو برای خودت و در مرحله دوم جامعه داشته باشه.
مقدمه رو گفتم که بگم بیا منو به فرزندی قبول کن :دی خارجم برو هی سفر کن هی سفر کن :ذوق مرگ (قول میدم تو سفر دست و پا گیر نباشم :ایکس)
روحیاتتو میشناسم که میگم :)

... چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت 00:44 http://x-daily-x.blogfa.com

همه ی ایده هایی که گفتید جذابن...

الا سه‌شنبه 5 دی 1396 ساعت 21:59

میخوام بگم : نسل جدید ایده آل نداره . و این ترسناکه . دنیا رو پوچ و خالی میکنه.
این ایندویدوالیسم افراطی هم اون طرف سکه است. من من من من. واقعا باید پا به فرار گذاشت از این محافل . با یک کار خیر فکر میکنم هممون حالمون بهتره بشه. دنیا هم همینطور.

الا سه‌شنبه 5 دی 1396 ساعت 21:52

بقیه کامنت
اما با همه بیراهه هایی که رفت ، چیزهای خوبی از خودش باقی گذاشت. ادبیات و زبان کاربردی آن دوره را نگاه کنید و با این دوره از نسل جدید مقایسه کنید.
بقیه دارد

سارا سه‌شنبه 5 دی 1396 ساعت 21:49

فکر خوبیه بچه بیاری. زندگیت از این رو به اون رو میشه . برای مادر بودن اصلا مهم نیست خودت بچه به دنیا بیاری . حس مادری این چیزها رو نداره
در مورد شغلت ریسکه بخوای ولش کنی اون هم با توجه به این اوضاع بی کاری. در کنارش به یه کار دیگه رو شروع کن موازی با هم جلو ببر. بهترین کار اینه . اگه نشد لااقل کارت رو هم از دست نداده باشی.

الا سه‌شنبه 5 دی 1396 ساعت 21:47

نسل من ، نسل زمان انقلاب ، اشکال زیاد داشت. اما یه خوبی داشت. اون هم ایده آلیست بودنش . درسته ، افراطی بود در ایده آلیسم اش ، اما اگر اندازه داشت ، نتیجه بهتری میداشت برای همه.
بقیه دارد

عسل چشم سه‌شنبه 5 دی 1396 ساعت 19:23

راستی من هم با مورد سوم خیلی موافقم.
یعنی زندگیت کلا کن فیکون میشه به طرز خوبی البته به طوریکه به نظر من نقطه عطف زندگی یک انسان بچه دار شدنه و ازدواج اصلا اتفاق مهمی نیست در این میان.

عسل چشم سه‌شنبه 5 دی 1396 ساعت 19:12

گیس طلا جان چرا همه موم اینجوری شدیم؟
من هم به همه موارد فکر کرده ام.حتی به بچه سوم!!! ولی این آخری واقعا اگه اوضاع مملکت و محیط زیست همینطوری رو به قهقرا بره ظلمه آوردن یه بچه دیگه و خودمون هم بخواهیم نخواهیم باید به مهاجرت فکر کنیم.بعد اگه مهاجر شدیم خدای نکرده اونوقت به یه شغل دیگه هم فکر می کنم. البته من اصولا با مهاجرت میونه خوبی ندارم.

سومی؟!

سرور سه‌شنبه 5 دی 1396 ساعت 18:46

چقد مادری کردن بهتون میاد و چقدر خوشبخت باشه اون بچه. من تشویقتون میکنم به همین مورد:)

سعیده سه‌شنبه 5 دی 1396 ساعت 13:42

گیس طلا جون، منم مثل تو یکی دو هفته ایه که ذهنم مغشوشه و تنش های زیادی دارم، در همه نقشهای زندگیم ( زندگی حرفه ایم، خانوادگی ام، شخصی ام و ...). دیروز دوستی رو دیدم که اونهم همین وضعیت را داشت، ولی به خاطر بیماری حاد کلیه اش و عدم پذیرش شروع دیالیز( به دلیل خاطره مرگ خواهرش) سخت مریض بود.
با هم گفتگو میکردیم و منم حالم رو براش شرح دادم؛برگشت توی اون حال و احوال مریضی که داشت به من قوت قلب داد که نه، من تو رو می شناسم، تو اهل مبارزه ای و کم نمیاری.
این حرفش با اون شرایطی که اون توش بود، برای من عجیب به نظر رسید، برای این که خودش از یک دوره بستری توی بیمارستان و یک ایست قلبی ناشی از ضعیف شدن ماهیچه قلبش به زندگی برگشته بود.
متن تو امروز منو یاد شرایط دیروز خودم انداخت؛ فکر نکن که با تغییر،چالش و تلاش و مبارزه تموم میشه، با تغییر اساسی شرایط و جدید کردن اون، تلاشت از نوع دیگری آغاز خواهد شد.
این برداشت من از همه آنچه هست که حدود دو سه سالی که پست هات رو دنبال می کنم از ویژگی های شخصیتت دریافت کرده ام.
همه زنها در سنین ما، تجربه های مشترکی دارند که با اشتراکشون میتونند درک بهتری از زندگی پیدا کنند.
یک کم صبر کن، زمستون میگذره و روسیاهی برای ذغال میمونه دوست من.

ممنون سعیده جان

بهزاد سه‌شنبه 5 دی 1396 ساعت 13:01

همش خوبه. هر کدام را انتخاب کنی مطمئنا از ادامه وضعیت موجود بهتر است.

گندم دوشنبه 4 دی 1396 ساعت 21:57

وای کوچولو باهاش موافقم
ولی سفر رفتن باهاش غیر ممکن نیست کمی سخته

اثر پروانه ای دوشنبه 4 دی 1396 ساعت 15:12

من الان که تو 33 سالگی هستم دقیقا دارم به هین ها فکر می کنم و واقعا چالش های ذهنیم زیادن خیلییی
دقیقا به مهاجرت به هیات علمی باقی موندن به بچه دارشدن...
ولی بدیش اینه که وزن همه اینها یکیه تو ذهنم هیچ کدومو نمی تونم انتخاب کنم

الا دوشنبه 4 دی 1396 ساعت 14:18

من خودم رشته ام آموزش و پروش بزرگسالان است ( نهضت سواد آموزی- کلاسهای اکابر). قصد دارم در دهات اطراف تهران این کار را انجام بدهم.
قدمهایی برداشتم. امیدوارم به زودی به نتیجه برسد.
ولی میدانم باید به یک " نت ورک " و پروزه با حمایت نهادهای دولتی وصل شویم.

الا دوشنبه 4 دی 1396 ساعت 14:12

من قصدم با کمک دوسنان ( بازنشسته آموزش و پرورش و آگاه از رشته تخصیلی اشان ) و ساپورت نهادهای دولتی و آشنایان محلی در شهرستان نزدیک تهران ، راه انداحتن یک پروزه آموزشی و تحصیلی برای بچه های محروم ( مالی یا هر دلیل دیگر ) است.
بقیه دارد

الا دوشنبه 4 دی 1396 ساعت 14:04

بقیه کامنت
قسمت آوردن فرزند ( نوزاد نه!) خیلی عالیست. من هم برتامه هایی برای مهاجرت معکوسم دارم! اما مدتهاست دارم برنانه ریزی میکنم. امسال در تهران مشغول جمع کردن آدمهای بدرد بخور بودم برای پروزه ام!
بقیه دارد

الا دوشنبه 4 دی 1396 ساعت 13:59

خیلی عالیست این تحول فکری. باید جدی یگیری و نظم اش بدهی. فکر خارج از ایران بنظر من بیجا وسط داستانها پریده. مهاجرت فاتحه خواندن به ایده الها است.
بقیه دارد

شیدا دوشنبه 4 دی 1396 ساعت 13:10

چقدر جالب، خیلی عالی نوشتید اگر بتونید مورد آخر رو انجام بدید و اون بچه رو یه جایی بهتر از ایران بزرگ کنید (مورد اول) خیلی جذاب میشه،

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد