گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

و دردناکتر از همه اینکه بیشترشان هم جنسان من هستند

چیزی‌هست که به شدت در دانشجویانم منو اذیت می کنه، 

وحشتزدگی، دستپاچگی، از دست دادن آرامش و کنترل ذهنشون در هر موقعیت ساده ای

بین بیست و‌پنج تا سی و پنج سنشونه و توان این را دارند که با شنیدن یک جمله ساده، یک خبر ناخوشایند، یک ناهماهنگی  از هم بپاشند

در هنگام نگارش پایان نامه و نزدیک جلسات دفاع  هم که رسما غیرعادی  می شوند.

 این حجم از وحشت، فقدان اعتماد به نفس و ضعف قوای عقلانی برایم بسیار حیرت انگیز، تاسف بار است و  پیش شما اعتراف می کنم که بسیار چندشم می شود و به سختی این حسم را پنهان می کنم و مهربان باقی می مانم


نظرات 14 + ارسال نظر
saeideh شنبه 5 اسفند 1396 ساعت 20:41

ماها از دبستان تا دانشگاه تو سیستم غلطی بزرگ شدیم وگرنه مگه میشه از این مراحل گذر کردو همچنان برای یک سمینار و یک کنفرانس اینهمه استرس رو تحمل کرد استرس واقعا کشنده س. من از دانشجوهای ترم هشت پیام نورم خواستم کنفرانس بدن خدا شاهده گفتن ما اولین بارمونه که میخواهیم اینکارو بکنیم و چنان افتضاح بود که عملا نمیشد اسمش رو چیزی جز با ترس و لرز خاطره گفتن گذاشت

zahra1994 شنبه 28 بهمن 1396 ساعت 17:22

به خاطر ترسه
حالا اینکه ترس از چی در وجود هرکسی متفاوته
ترس از تمسخر
ترس از نادیده گرفته شدن
ترس از شکست
کمتر کسی به خاطر کمبود اعتماد به نفس اینطوری میشه چون به نظر من کسی که اعتماد به نفس نداره خودشو در اینجور موقعیت ها قرار نمیده اما کسی که مثل یک مبارز میاد جلو اعتماد به نفس داره اما میترسه کم بیاره (حالا از هر نظر)

هنرمند جمعه 27 بهمن 1396 ساعت 15:58 http://www.honar5556.blogfa.com

سلام وعرض ادب
درسرمای سرد چادر نشینی بشما پناه اوردیم

شماها فرشته هستین

ماهم از فرشتگان کمک می خواهیم

منتظر دستان سبز و سخاوتمند شما هستیم

خداوکیلی شرایط بسیار سخت است

6037691591878723

بانک صادرات

بنام هنرمند(یدالله ویسمرادی)

سندباد جمعه 27 بهمن 1396 ساعت 12:21

واقعاً از این جهت خیلی باهاتون موافقم. من بیشتر منظورم یه سری عواملی بود که به مرور ذهنمون رو به این طرز شکل گرفتن سوق دادن. اینکه باعث شدن ذهن ما اینطوری واسه خودش دنیاهایی درست کنه و گاهی پدرمونو دربیاره.
ولی باز هم دیدم آدمهای قوی تو همین موارد هم همچین تأکیدی دارن ؛ اینکه روی ذهنمون کار کنیم.
ممنون از اشاره‌تون

kilgh جمعه 27 بهمن 1396 ساعت 01:07

دقیقا بحث من همین بود،
گفتم راهکار بفرمایید، راه حل، گشایش...
کمک کنید!
و برای بار هزار و یکم پاسخ شنیدم که خودتی و خودت! سعی کن خودت خودت رو درست کنی. کسی مسئول نیست.
که در نوع خودش جای تفکّر داره این نوع از پاسخگویی.

می دونی گفتنش برای فردی که این حالات رو تجربه نمی کنه واقعا راحته. باور کن! شما این حس رو ندارید، و به اصطلاح بالای منبر نشستید و چندشت می شه؟ هه، جالبه.

این گفتن داشت؟ که باید برای بهبود روانی خودمون کاری کنیم؟ یعنی من قبل اینکه شما بگی چنین امری به ذهنم نرسیده بود؟ نشسته بودم فقط نگاه می کردم؟ چه قدر مطمینی کاری نکردم؟

چیزی که دستگیرم شد اینه ک خودتون را بالااااا می بینید. نسل ما و شما نداره واقعا. تا زمانی که این نوع از دیدگاه حاکمه که برگردی به من جواب بدی نسل شما، این رفتار یک رفتار کاملا وابسته به محیطه...

شما وقتی می خوای یک نفر رو درک کنید و در مورد وضعیت رفتاریش نظر بدید و به چالشش بکشید نوع رفتارش رو، در وهله ی اول باید خودتون رو کامل بذارید جای اون فرد! الآن تا چه حد می تونید یه دیدگاه بیست و اندی ساله به دنیا داشته باشید؟
نسل ما در دامان نسل های قبل تر که شما باشید داره به عمل می آد بلاگر محترم.


چند تا سوال! چرا این نوع از استرس آدم به آدم فرق می کنه؟ در مکان های مختلف درجه و حدّتش متفاوته؟ اگر صرف درون من بود نباید هیچ تفاوتی در درجه ی این استرس یا هر چیز دیگه ای که هست به وجود می اومد.

این شمائی که داری از سرت باز می کنی نه من. چرا ما استادی داریم که با دانشجوهاش رفیق تر از رفیق های هم سنّ شونه و سر کلاسش انگار یک جمع خیلی صمیمی دور هم نشستیم؟
توجیه بفرمایید اینا رو.

با توجه به پیشنهاد بدیعی که دادید هم، هر گونه راهکاری برای بهبود روانی خودمون رو هم شدیدا پذیرا هستم با آغوش باز.

جودی پنج‌شنبه 26 بهمن 1396 ساعت 23:20

اوه اوه نکو یاد خودم افتادم
فقدان تجربه ست

سندباد پنج‌شنبه 26 بهمن 1396 ساعت 18:24

پاسختون به کامنت اول رو خوندم.
یادم افتاد از اول زندگیم هروقت تو شرایط اینطوری قرار می گرفتم یا خودم رو از بقیه متفاوت می دیدم به درون خودم رجوع می کردم اما هرچی بزرگتر شدم شروع کردم به جستجوی عامل بیرونی و فکر کردم اینه که درسته

واقعا سندباد دنیای بیرون ذهن ما وجود نداره
همه چی در همین مغز لعنتی است

الا چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت 16:10

بنظر من هم یک رفتار تربیتی و یاد گرفته شده است. و اینکه اطرافیان ، ملاحظه و رعایت حال شخص دچار استرس شده را کرده اند. یعنی این رفتار بطور شرطی برای شخص " پوئن مثبت " میاورد( جایزه- همدردی- حمایت)
بنظر من رفتار اطرافیان میتواند در تصحیح آنها موثر باشد.

همدرد چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت 15:11

خانم یا آقای Kilgh دو جمله آخر را نخونده بودند. شما مهربانید و آرامش میدید که خیلی مهمه. البته زخمهای اجتماعی هزار و یک چهره دارند. بیماری قرنه. جستجو درگوگل نشون میده اونور هم همینطوره با مثالهای زیاد:
millennial students and lack of confidence

Millennials who lack basic life and social skills: our next big issue

سارا چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت 14:58

دلیلش به اعتماد به ن فس برمیگرده و تجربیاتی که داشتن. اگه یک یا دو بار تونسته باشن یه بحرانی رو مدیریت کنن کمتر دچار این حالت میشن.

Zari چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت 12:33

در رابطه با پایان نامه که یه خرده رفتارها کلیشه ای شاید باشه
اما در مورد حس ناامنی و اینکه دنبال نیروی بیرونی بودن برای مقصر جلوه دادن،دختر هشت ساله ی من هم از این رفتارها داره مثلا میگه همه ی کلاس نمی تونند از روی تخته زود بنویسند بعد من رو نگاه میکنه میگه فقط دونفر نوشتندبعد میگه نصف کلاس نوشتند:-) کلامیخواد معلم را مقصر جلوه بده که نتونسته بنویسه . خب این بزرگ بشه مسوولیت هیچ کم و کاستی ای را خودش قبول نمیکنه و همیشه نیروهای خارجی مسبب و مقصر هستند. من بعنوان مادرش مدام بهش میگم خودت چقدر کم کاری کردی؟ چکار باید بکنی که بشه وضعیت را بهتر کرد ......

بنفشه چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت 11:46

خانواده و نظام آموزشی به بچه ها یاد نمیده که در مواجهه با مشکلات با حداقل هزینه بهترین تصمیم رو بگیرن، بچه ها هم مثل والدین شون دنبال متهم و مسببی بیرون از خودشون می گردن و تعداد کمی از اونها بالاخره یه روز قبول می کنن و می فهمن که در نهایت فقط خودمونیم که مسئولیت تصمیمات و انتخابهامون رو به عهده داریم و در این بین باید قبول کنیم که شکست و اشتباه هم بخشی از زندگی آدمه و در مقابلش نباید وا داد. کسی اینا رو یاد بچه ها نمیده و متاسفانه خودشون هم نمیرن یاد بگیرن، به خصوص دخترها

وینا چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت 02:39

به نظرتون دلیلش چی میتونه باشه

واقعا نمی دونم
گمان می کنم مجموعه ای مشکلات در اجتماع و‌حانواده و مهمتر از همه پرورششون باشه

kilgh سه‌شنبه 24 بهمن 1396 ساعت 20:04

خب به جای چندش شدن و تاسف خوردن، کمک شون کن آرامش رو به دست بیارند. راهکاری، روشی برای اینکه این حالت کم بشه، تجربه ای...
این حالت خیلی وابسته هست به کسی باهاش تعامل دارید، شاید به عنوان یک استاد بیش از حد بهشون بار روانی وارد می کنی.

من خودم وقتی وارد جمع می شم به صورت کاملا نا خودآگاه این حالات بهم دست می ده. حس اضافه بودن دارم حتّی. با وجودی که از اعتماد به نفسم هم مطمئنم و خیلی وقت ها اعتماد به نفس بیش از حدم کار دستم داده حتّی،
ولی این حالت رو با خودم یدک کشیدم از نوجوانی.

و تا به کنون شاید فقط سه تا استاد پیدا کردم که وقتی باهاشون در کلاس هستم این احساس ها کنار می رند.
شک نکنید انرژی ای که بهشون وارد می کنی هم موثر هست...

به نظر من اونا و شما
به جای اینکه عامل بیرونی برای ضعف خود پیدا کنید که اتفاقا سبک این نسل است
بهتر است در جستجوی درمان مشکل درونی باشبد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد