گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

موزه هنری

از موزه اومدم بیرون پیاده رفتم تا به کافه باصفایی رسیدم با اتاقکهای حصیری، نشستم و شوک بعد از حادثه را آنجا با شربت نسترن سپری کردم، دافهای کرمان را هم دیدم که سبزه و چشم ابرو مشکی بودن و دستکاری های دختر تهرانی ها در صورتشان نبود

از اونجا رفتم موزه هرندی

خانه با ابهت قاجاری در زمینی بزرگ و همچنان درختان قدبلند اما اندک

سه موزه در آنجا بود، یکی موزه ساز دیگری دیرینه شناسی و سومی مخلوطی از ایران باستان و پادشاهی و اسلامی

در موزه سازها دوره صفوی به رویا برد مرا، چه دستانی؟چه جشنهایی، چه خلوتهایی را دیده! نگارگری های مجالس بزم را بیاد می اوردم ، کاش این ماشین زمان زودتر اختراع شود

همین موزه بخش عکسی داشت که مردان و زنان نوازنده بودند و چشمان غریب دختری ساز در دست  

در بخش دوم موزه با شوک دوم روبرو شدم

من دانشجوی دکترا بودم زمانی که استادمان از کشفیات خانم دکتر چوبک در جیرفت  گفت، اینکه تمدن سومر نمی تواند بدون هیج پیش تمدنی ناگهان شکل گرفته باشد و خط و فلزکاری و شهرنشینی یکهویی همه با هم ظاهر شود

زکتر طاووسی به خانم چوبک گفته بود که تز دکترایش روی حیرفت بگیرد زیرا که روستای در آنجا وجود دارد که نامش سومری است ضمن اینکه در کتیبه ای سومری نوشته شده که ما از جایی بالای دریای جنوب آمده ایم

خانم چوبک در اولین حفریاتش با آثاری شگفت انگیز روبرو می شود آنقدر خاص که پرفسور محیدزاده را از سوربون می آورد که کار را بدست گیرد، من عکسهای اکتشافات را در همان کلاس دیده بودم و بعدا هم رد همایشی کتابی چاپ شد به نام جیرفت تمدن هشت هزارساله

بعله

هشت هزارسال، توجه کنید که سومر سه هزار قبل از میلاد است، یعنی رو هم پنج هزار سال پیش سومر بوده

اون وقت با اختلاف چندهزار سال قبلتر مردمی در این مکان بودند که اسباب بازی های بچه هایشان فقط خودش آخر تمدن است، لوازم آرایش بانوان، ظرافت ظروف سنگ صابون و تراشهای روی آن، جواهرهای ظریف و از همه مهمتر خط

بعله یک خطی در جیرفت پیدا شد که اگر بتوان آن را خواند ، تمامی کتابهای جهان باید عوض شد و چنین نوشته شود:اولین تمدن بشری در جیرفت(نه سومر) شکل گرفت

حالا من سالهاست جیرفت را از روی چهار تا عکسی که در وب و تو‌اون کتابه هست درس می دم و حالا فکر کن وارد طبقه دوم موزه هرندی بشی و ببینی دو قفسه از خوشگلترین و نفس برترین کارهای جیرفت ، چسبیده به دماغته 

بدو رفتم تو سالن ساسانی، یک کم ظروف و مجسمه های آشنا نگاه کردم تا لرزش دستم کم بشه بتونم برگردم از جیرفت عکس بگیرم

یک سکو کنار قفسه بود، نشستم اونجا و باز هم نتوانستم تخیل کنم، این نقوش اساطیری، راوی کدام داستانهای فراموش شده است؟ زنانی با گیسوان پیچان و دم عقرب، آهوانی با ظرافتی حیرت انگیز در سر و گردن و پاها، گیلگمیش هایی با پاهای استوار و دستانی که گلوی حیوانی را می فشاردو عقاب یاداور حضورش بر پرچم ایران و درختان مقدس وانحناهای دلپذیر و مواج بر جداره ظرفها

این مردان و زنانی که زیبایی در اجزا زندگیشان حضوری الزامی داشته، بر ساختمانشان، لباسشان، ظرفشان، انگار که بدون این ریتمها و رقصهای خطوط، بدون این ترکیب بندی های چشم نواز، نفسشان بند می آمده، حیات برایشان ممکن نبوده

باید ما سوسک های فاضلاب زنده می ماندیم تا بتوانیم در فقدان هرگونه زیبایی در برابر چشمهایمان در شهرهای خاکستری به زندگی خود ادامه دهیم 


نظرات 2 + ارسال نظر
بهزاد پنج‌شنبه 9 فروردین 1397 ساعت 14:34

خوش باشید. از نثرتون که کمی تا قسمتی نیش دار و تند و تیز شده و تنها غش و ضعف از زیبایی ها و خوبی ها نیست( که البته آن هم مزه خودش را دارد) خوشم آمد. کدوم غذاست که ترش و شیرین با هم قاطیه؟ همون شده.

ندا پنج‌شنبه 9 فروردین 1397 ساعت 09:04

عالی بود . الان بیشتر دوست دارم کرمان را ببینم :) دکتر چوبک الان سایت الموت را دارند نزدیک ما :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد