گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

آقا نگه دار بچه کار داره

کلاس تاریخ هنر ١ هر کدام از بچه ها یک دوره از هنر قبل از اسلام کنفرانس را می دن،یک دانشجو بامزه ، گیج و حواس پرت دارم به اسم رعنا که همیشه خارج می زنه و از اول کلاس اصرار داشت دوره قاجار را کار کنه که مال ترم بعد و بعد از اسلامه و ول هم نمی کرد!

یک دانشجوی  دیگه دارم نقطه مقابل رعنا ،با سواد و جدی و فعال  که امروز درباره پارتیان و باطری اشکانی و تولید برق از آن صحبت می کرد.

بچه ها هیجان زده آرزوی  ماشین زمانی را داشتند که به آن دوران برمی گشتند و این همه را به چشم می دیدند، همه با شور از این سفر می گفتند 

که چشم دختر سخنران به رعنا افتاد که در هپروت بود

خیلی جدی  گفت:استاد سر راه رعنا را دوره قاجار پیاده می کنیم بعد می ریم قبل از اسلام!

عکس در اینستا دیگه

خسیس هستم؟نمی دونم  اما بیشتر مشکلم اینه که جستجو، انتخاب و خرید برایم مشکل است ،مصرف گرا هم اصلا نیستم ، دلبسته اشیا می شوم و اگه از وسیله ای راضی باشم تا وقتی شیره اش را بتوانم بکشم،دارمش  و بله 

جمله:  چرا یکی دیگه نمی خری ؟ را هم زیاد می شنوم و دایورت می کنم تخمدان چپ!

اینطوری بود که مدت زیادی است با قاب شکسته نوکیا  ٧٣٠ام روزگار می گذراندم و حرص بقیه را در می آوردم  تا وقتی  سرانجام دانشجویی توانست قاب مشابه اش را بیابد!

و الان با چهل تومن همان احساس دلپذیری را دارم که دیگران هنگام خرید خود گوشی

پی نوشت: قاب قبلی نارنجی بود این سبزه،آخ از اون لحظه ای که سر و صورت خودش را سبز کردم،یک حالییییی داددددددد

سایه های آبی

آخرین خط مشقی را نوشتم که مرداد باید می دادمش به ناشر  و الان براش ایمیل کردم

فقط دو ماه تاخیر،به معیارهای ایران حالا خیلی هم نیستا!

و برای رفع خستگی نشستم یک سریال پلیسی نگاه می کنم که تنها حسنش جنیفرشه،من خیلی صورتش را دوست دارم،یک جور زیبایی بدوی و کولی داره، عشایری حتی ،زوایای صورتش خیلی برام دلنشینه

می گم نکنه چند ضلعی هایی که تازگی ها به مدد ژل و‌ چربی در خیابون می شه دید  می خواستن شبیه اون باشن؟


توصیه

بچا 

خیلی هاتون برای من پیغام می فرستید و سوال می پرسید

این بلاگ اسکای امکان پاسخ نداره که باید بگردم ایمیلتون را پیدا کنم و به ایمیلتون جوابم را ایمیل بزنم که کار سختی است برای یک شیرازی

همینجا کامنت بذارید سوالی دارید. من زیر همون کامنت جواب می دم و در پاسخ به سوال دوستمون به نظر من دانشگاه ازاد کیفیتش از غیر انتفاعی بالاتر است

عزیز دل حتی دستگاه کارت خوان نداشت

بهار که بودم برای خرید لازم نبود جای دیگری بروم، همه چیز خوردنی و پوشیدنی و مصرفی در اطرافم بود. مراکز خرید هفت تیر هم مواردی که در محله نبود را  حتما داشت.

از انجا که به شرق آمده ام ، مرکز خریدم می شد هفت حوض و  اطرافش ،  چندباری که رفتم اصلا نتوانستم ارتباط برقرار کنم. پیاده روها شلوغ بود و قیمتها از بهار بالاتر و حجم جمعیت و شکل مغازه ها آشفته ام می کرد. بنابراین شروع کردم به پیدا کردن مغازه های تک به تک  دور از هم در کوچه پس کوچه های اطراف.. لوازم تحریر را پیدا کردم ، نجاری، ابزارفروشی، بیرون بر،شیرینی فروشی، آرایشگاه، بانکها و درمانگاه ها اما همچنان برای کفش و لباس مشکل داشتم، امروز فرصت این را داشتم که کمی از خانه دورتر بروم و مسیرهای جدیدی را پیدا کنم و  مقنعه فروشی را پیدا کردم و   مغازه کوچک آقا ایرج با ویترین چوبی و کفشهای که همه سایزها و رنگهایش را نداشت!  

زمانی که کفش انتخابی ام را ز دستم گرفت و با لهجه شیرین ارمنی اش حرص خورد که : این پیرزنی ها را ول کن ...قهقهه زدم و گذاشتم  خودش برایم کفش انتخاب کند. این دو تا انتخاب ایشان است.(عکسها در اینستا)

و مجبورم کرد مدتها با انها در مغازه راه بروم و من در آن حال  برایشان داستان فریدون و پسرانش ایرج   و سلم و تور را تعریف کردم  و او با سر لرزان و سر فرصت کفی دومی را می گذاشت و به من قول می داد که از کفهایش راضی خواهم بود.