در صفحه از افرینندگان خوشی های کوچک تشکر می کنیم، کسی پنجاه میلیون تومان در قرعه کشی بانک برنده شده است، دربین کامنتهای تبریک، یکی نوشته بود: خوشبحالت، اگر من در این قرعه کشی شرکت کرده بودم، حبس ابد می خوردم!
،
،
،
بنده هم به توبه خود از آفریننده این کامنت تشکر می کنم که ما را خنداند
دارم بلند بلند، خبر فروش غیرقانونی نوزادان به خانواده های بدون فرزند را برای مو قرمز می خونم، با هیجان می پرسه: چند می خرن؟
- ده، پونزده میلیون
با نا امیدی می مگه: با سی تومن که نمی شه خونه خرید
تبصره: ایشان صاحب دو پسر حوالی سی ساله هستند که در منزل نشسته و مادر خرجشان را می دهد
روی پله های بی آر تی هستم که مردی به من اطلاع می دهد گوشی ام در حال بیرون افتادن از کیفم است، تشکر می کنم و او در جواب از من تشکر می کنید
بابت اینکه: شما پرستارها تا این وقت شب در خیابان هستید!
کنار موقرمز تو مهتابی خونه شمال نشستم دارم به صدای بلند تعبیر خوابمو می خونم و می گم:نوشته شما به کار افتخار آفرینی دست خواهید زد
مو قرمز لم داده در حال خوردن انجیرهای خونه شمال می گه: عمرا
زن داشت در مرگ دامادش عزاداری می کرد و می گفت : اون اول جوونیم که شوهرم مرد، حالا اول خوشی ام بود که دخترم بیوه شد
همه عزاداران در حین گریه در حال جمع و تفریق بودن و نتیجه محاسبات اینکه در اول جوانی خانم ٦٨ سالشون بوده و حالا در اول خوشی هم ٨٦ سالشونه