در این سفر وقتی همکلاسی های سابق ماجراهای زندگیشان را تعریف می کرند،خوشحال بودم که در این بیست و اندی،زمانه و زنان اینقدر تغییر کرده. یکی از آنها وقتی در تعطیلات تابستان برگشته خونه دیده مراسم بله برونشه،یکی دیگه دو تا خواستگار گذاشتن جلوش گفتن یکی را انتخاب کن،سومی تمام این بیست سال کتک خورده و تازه امسال جرات درخواست طلاق پیدا کرده، همشون برای این چند روز آشپزی کردند و در یخچال گذاشتند تا همسر غر نزند،بعضی هاشون برای اومدن مجبور شدن با بادی گارد بیان و برن، خیلی هاشون از ابتدا تا الان هنوز مجبور به نگهداری از بستگان شوهر بودند،چندتاشون اجازه کار بهشون داده نشد،برخی حقوقشان هنوز دست همسر بود،عموما ملکی به نامشان نبود،یکی به شرطی اجازه طلاق از همسر معتاد بهش داده بودند که با پسرش در خانه مادر و پدر زندگی کند و خیلی ها نیومدند چون به آنها (زنان شاغل میانسال) اجازه سفر داده نشد.
این روزها بسیاری از دانشجویان من (نه همه) قبل از ازدواج مشاوره می روند،شروط ضمن عقد را می گیرند و اگر مشکلی پیش بیاید بعد از ازدواج هم نزد روانشناس می روند و در صورتی که راه حلی وجود نداشته باشد،طلاق می گیرند و عموما در استقلال مالی (به سختی) کار و زندگی می کنند.
برایشان خوشحالم و برای دختران نسل بعد امیدوارترم
فقط آنچه که هنوز می بینم،ترس مردان از گفتگو، عدم تلاششان برای حل مساله، مقاومت در برابر مشاوره رفتن و بالغ با مشکل برخورد نکردن است.
تبصره: بله می دانم نتیجه گیری من شامل کل جامعه زنان ایرانی نمی شود و من فقط همکلاسی های سابقم را با دانشجویان فعلی ام مقایسه کردم!
شدیدا قبول دارم
لا اقل در مورد من به شدت صادق بود
من الان دقیقا در مرحله قبل از اخرم.
یعنی قسمت مراجعه به روانشناس جهت حل مشکل
و همشر دقیقاااااااااااا مصداق بارز توضیح شما راجع به مردان
جالبه که هر دو دکترا داریم!!!!!!
منتهی فرق من با ایشون اینه که پذیرفتم هر کس مدرک اجتماعی بالا داره لزوما همشر خوبی نیست چون همشرداری مهارته.
ایشون اصلا زیر بار نمیره و کلا تماااام مشکلات رو از من میدونه
مناسفم...
حتما مشاور برو
برای حال خودت
متاسفانه زنان ما مسیر روبه جلویی ندارند من برعکس شما حامعه ی زنان قدیم را محکم تر میبینم البته قبول دارم خیلی ها به حامعه ی مردسالار باج میدهند اما اگر قرار باشد از پس مشکلات بربیایند در چنته چیزی دارند اما دختران امروزی متاسفانه خیلی ها به جملات و عبارتهای روانشناسی ترجمه ای آویزان شده اند و با توهم زندگی میکنند و از همه بدتر بین دختران امروزی خانه دار بودن و به قول خودشون مثل خانم زندگی کردن خیلی خیلی باارزش شده غافل از اینکه استقلال و هویتشان را در ازای این راحت طلبی میدهند اما قبول دارم حسارت نسبتا بالاتری نسبت به زنان قدیم دارند که اگر این جسارت با توانمندی های واقعی همراه بشه عالیه اما همانطور گفتم این حسارت با ادعاهای الکی همراه شده
والا نه به اون شوری شور که قدیم ها زن عین برده بود . نه به این بی نمکی که زن و شوهر ها نمیتوانند از پس زندگی مشترک بربیان و به سرعت همه طلاق میگیرن.
این نظریه را خیلی قبول ندارم
همین زنانی که از نظر من و شما بهشون اجازه سفر داده نشد ، خودشون هم خیلی مایل نبودند و پشت این کلمه قایم شدند... این زنان امروز ستون یک خانواده اند... از کنار همسر بودن لذت میبرند و برای فرزندانشان آغوش امن هستند... این زنان پشت کلمه اجازه ندادند قایم شدند در حالی که خودشان هم به خاطر سبک زندگی و در کنار خانواده بودن و وابستگی های زیاد زیاد مایل به این سفر نبودند... به نظر من زندگی های قدیم با وجود تمام سختی ها یک بافت منسجم و محکمتری داشته و دارد