یک گاو داشتیم، شوهرم گاو را فروخت ،خیلی ناراحت شدم، بهش گفتم گاو را نفروش، گفت دوباره برات می خرم، گفتم نفروش، گفت نه باید بفروشم ، مادرت مریضه، مادرم سرطان داشت، من نمی دونستم، گاو را فروخت خرج مادرم کرد، چند سال بعد هم برام دوباره گاو خرید
چهل سال بعد وقتی که خودش مریض شد ، برادرم بیست شب یا نمی دونم بیست و چهار شب بالای سرش تو مریضخونه بیدار نشست که تنها نباشه، آب دستش می داد،
می بینی ننه؟ چهل سال طول کشید ، اما قسمت شد قرضمونو بدیم بهش
چقدر خوب بوده شوهرش
به نظر من راست میگه مادرش. آدم فرصت جبران خوبی مردم رو به دست میاره
تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیانت دهد باز
آفرین به بابا بزرگ و دایی بزرگ محدثه.
ای وای اینم که غلطه واقعا این درسته
ترک عادت موجب مرض است یک عمر نوشتم بلاگفا دستم نمیره بنویسم بلاگ
پست قبلی آدرس اشتباه شده بود این درسته
من همون گندم توی به مادرم کاشمر هستم ها در اون خونه رو تخته کردم
ای جانم! ای جانم!
