گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

هنوز دست از شمردن بر نداشته بود

راننده سواری با دختر شاد  و  پرگو آشنا  از کار درآمد و مدت طولانی  احوال پدر و مادر و بقیه را پرسید و دختر با شادمانی و خوشرویی جوابش داد

راننده یاداوری کرد که خواهر مرحوم را هم چندباری سوار کرده و پرسید : چهار سال شد؟

دختر جواب داد: 

پنج سال و سه ماه  

نظرات 5 + ارسال نظر
منصوره چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 08:07

با دل خونین، لب خندان بیاور همچو جام

سندباد سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 20:43

هعی!

برای رها خانم:
با فعل زمان حال موافقم. انگار ادامه دارن

رهای کامنتها دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 22:04

نشست روی زخم قلبم این پست.... مرسی گیسو جان که این همه نازک بین و با توجهی....
من هم عزیزی را که دیکه سالها و سالهاست در جمع خانواده نیست هنوز که هنوزه درباره اش با زمان حال حرف میزنم. این را دوست داره ...عادت داره این کار را بکنه ...هرگز نتونستم در موردش به عنوان یه خاطره گذشته حرف بزنم. هنوز سال که هیچ ...هر ماه...ماهگرد اون روز غم دنیا در دلمه و اشکم لب مشک... از دست دادن خیلی بده... بد از دست دادن از همه چی بدتره.... واقعا چقدر این ادمهای "شاد و پرگو" می تونند درد روی درد و بغض روی بغض داشته باشند... کاش اونهایی که هستند را بذاریم روی سرمون که گاهی همین لحظه هم دیره...

لئونا دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 21:20

غم انگیز ترین داستان کوتاه

زری دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 20:11

:(((

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد