گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

ایرانیان غریب

با دسته های گل و هدیه های دانشجویانی که دفاع کرده بودند به سمت تاکسی رفتم، پسر بسیار جوانی با دیدن من و وسایلم، از نشستن بر روی صندلی جلو صرفنظر کرد و رفت پشت نشست، تشکر کردم و به  راه افتادیم، پولم ده هزارتومنی بود و راننده بداخلاق پول خرد نداشت، پسر کرایه مرا حساب کرد، گفت : ارزش حرف شنیدن از راننده را ندارد


یک گلدان کوچک کاکتوس بین هدیه هایم بود، آن را به پسر دادم و نگران که مبادا جلوی بقیه مسافران خجالت بکشد و رد کند

لبخند زد و قبولش کرد

نظرات 6 + ارسال نظر
تیلوتیلو شنبه 8 اسفند 1394 ساعت 09:40 http://meslehichkass.blogsky.com/

گاهی مشه

جودی پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 20:42 http://judi.blogfa.com

مرسی که حس های خوبتون رو با ما شریک میشید و به این جماعت ناامید امید میدید

م پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 17:19

خوش به حال مادرش

ریحانه پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 10:34

عالی

الا چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 22:24

خیلی خوب بود.

سهیلا چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 21:09 http://nanehadi.blogsky.com

چقدر خوب که قبول کرد.پاسخ محبت محبته.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد