دوقلوها اومدن شمال، هیجانزده و خوشحال وارد شدن و از اولین تجربه پروازشون با هواپیما وراجی کردند، اینکه ابرها پیدا بودن، بال های بزرگ هواپیما، کوچیک بودن دریاها و سرعت کم هواپیما! و خلبان زشت، غذای هواپیما را هم با دقت و ظرافت تا ته خوردن
مهماندار هم اب نبات نداده گوش درد گرفتن
اولین سوالشون هم این بود که تا همیشه، هرچند روز اینجا می مونن؟ تا اخر همیشه؟
می خواست بگی عوضش مهماندارها خوشگلند
وای خدا عزیزم!
شمال رو مزین کردن به قدم هاشون!
خوبه نخواستن از پنجره هواپیما ابرا رو بگیرن!
ولی واقعا سرعت هواپیما کمه ها!
خلبان زششششششششششت! :)))))))))
چقدر خوبن این کوچولوها
زندگی آدم را قند و نبات میکنن