گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

چه ربطی داشت واقعا؟ نمی دونم

داشتم با موقرمز تو چت دعوا می کردم که منو پیچونده بود و جلو مدیر گروه ضایعم کرده بود ، من می گفتم ، اون می گفت که وسط هیروویر گفت: تو هم اعصاب منو خرد می کنی همش از طبیعت و شکوفه  می گی!!!

اینقد خنده ام گرفت از دلیلش که کلا عصبانیتم یادم رفت

نظرات 3 + ارسال نظر
گندم پنج‌شنبه 20 اسفند 1394 ساعت 22:46 http://minima.blog.ir

حالا فهمیدم پاراگراف اخرش حس کردم تخت تو در خانه شمال باید همونجا باشه .

گندم پنج‌شنبه 20 اسفند 1394 ساعت 22:45 http://minima.blog.ir

سلام الان یک متن تو تلگرام خوندم بعد نمی دونم چی شد یاد تو افتادم :

گمان می کنم هر آدمی باید پشت پنجره ی اتاقش، یک گلدان گل شمعدانی داشته باشد، که هر بار گلهایش خشک می شود و دوباره گل می دهد، یادش بیفتد که روزهای درد هم به پایان می رسند.
باید یک شعر داشته باشد که تمام روزها به آواز بخواندش، یک شعر شیرین، برای روزهای کلافگی اش..!
باید شب ها از روی تختش بتواند ماه را ببیند، بتواند ستاره ها را بشمارد، تا وقتی سپیده دمید، نگاهش با نگاه خورشید گره بخورد، پلک هایش را باز کند و یادش بیاید چراغ جهان بخاطر او روشن شده است!
+
بوم زندگیتان رنگین و طرح زمینه اش مهربانی..

biiitaaa پنج‌شنبه 20 اسفند 1394 ساعت 20:59 http://maloosak.69.mu

با وبلاگتون خیلی حال کردم بقول خودمونیا دمتون گرم
واقعا وبلاگ محشری دارین بازم تشکر میکنم
امیدوارم به سایت ماهم سری بزنی شاید به دردتون بخوره یروزی
به امید دیدار
5618

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد