گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

روز دوم تله کابین

صبح گذاشتم تا ساعت هشت همه بخوابند و بعد آماده شدیم برای صبحانه، در سلف سرویس تمیز ، سرشیر و عسل خوشمزه ای خوردیم و مرد مهربان مدام قوری هایمان را پر از چایی می کرد و هنگام بیرون رفتن پرسید که کجا می رویم

وقتی گفتم فندق لو شادمان گفت افرین افرین 

با گوگل مپ به راه افتادیم و جاده اندکی شلوغ بود، در نمین خرید کردیم و از محجوبیت مردان فروشنده در کل استان گفتیم، یک جور شرما و حیا در نگاه و رتار و کردارشان است

با اینکه یکی از خواننده هایم گفته بود که گلها در آمده اند باز استرس داشتم که مانند پارسال ناامید شویم

انقدر که جاده را اشتباه رفتیم و سر از مزارعی پر از گلهای شقایق در اوردیم

بارها درباره گل گندم اینجا نوشته ام، اما هیحوقت نمی توانم با رنگ عجیب این گل کنار بیایم، با مادرم در گندمزار قدم زدیم و از پیرمرد کنار جاده دوغ خریدیم و به سبلان شکوهمند نگاه کردیم و برگشتیم به شهر نمین برای خرید ناهار

در انجا به اینکه همیشه در خروجی نمین گم می شویم  خندیدیم و سرانجام افتادیم در جاده فندق لو، جاده شلوغ بود و ما هم که کلا با حضور ادمیزاد در اطرافمان مشکل داریم و جلو رفتیم و جنگل را رد کردیم و وووو

من و رها فریاد کشیدیم:هستنشون

رها همیشه به این فعل هستنشون که من استفاده می کنم می خندد اما این بار خودش هم گفت

عجیب اینکه این بار بابونه ها تنها نبودند و با گلهای زرد قاصدک همراه شده بودند، برخلاف دو سال پیش که فقط بابونه بود

شادمان و هیجانزده از بودن گلها بالا رفتیم تا رسیدیم به تله کابین، اینقدر همه شاد بودیم که حتی رهای ترسو هم قبول کرد تله کابین سوار شویم

خیالمان راحت بود که فرصت و زمان این را داریم که با فراغ بال برگردیم و بابونه ببینیم

در تله کابین رها انچنان دست مرا محکم گرفته بود که لرزش بدنش به بدنم منتقل می شد و حتی اجازه نمی داد برای عکس گرفتن از جا بلند شوم

البته مسیر تله کابین کوتاه بود و منظره سویس ما را با ساختمان و رستوران و پارک و پارکینگ خراب کرده بودند اما باز هم تجربه خوبی بود

بیرون از تله کابین کشور اذربایجان و مرز را به مادرک نشان می دادم و از عشق و علاقه او به هرچیز جدید لذت می بردم


نظرات 7 + ارسال نظر
نرگس پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 10:19

من فیس بوک هم ندارم!

من شرمنده ام،

سندباد پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 01:07

خیلی خوب بود

نرگس چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت 15:10

جای خانم آنایار در این سفر خالی یا به قول شیرازی ها سبز!
گیس طلا جون میشه چندتا عکس هم اینجا بذاری من اینستا گرام ندارم!

تو فیس بوک بیا

شیدا چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت 11:52

عجب سفر فوق العاده ای

منصوره چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت 10:54

"عشق و علاقه مادرک به هر چیز جدید"... درست مثل خودتون!

تیلوتیلو چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت 08:30 http://meslehichkass.blogsky.com/

میلاد ص سه‌شنبه 18 خرداد 1395 ساعت 23:46

ازتون ممنونم ک رفتین سفر
و ممنون تر که سفرنامه مینویسین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد