دیروز در مسیر پیاده روی در حاشیه روستا به گله کوچکی از گوسفند رسیدم که با دیدن من دست از چرا برداشتند ، سرهایشان را بلند کردند و خیلی جدی به من خیره شدند، منهم نگاهشان را پاسخ دادم و عبور کردم، آنها همچنان با نگاهشان مرا تعقیب کردند و من همچنان دور می شدم که ناگهان کل گله به دنبال من راه افتادند!
من متعجب و خندان سرعتم را بیشتر کردم و آنها هم بیشتر، چوپان متوجه شد و شروع به صدا زدن کرد اما فایده ای نداشت و آنها خیلی جدی پشت سر من می دویدند،
اخر چوپان از جایش بلند شد و به دنبال آنها فریاد زد و سوت کشید و من پا به دو گذاشتم اما آنان همچنان پایمردانه به دنبالم بودند
اینقدر موقعیت خنده دار بود که وسط دویدن زنگ زدم به رها و ماجرا را برایش تعریف می کنم
و او به مسخره می گوید: ویژگی های یک رهبر را در تو شناسایی کردند
یا خدا
واااااااای خدا چقد خندیدم
من اگه جای نو بودم وسط پیاده رو میشستم و هار هار میخندیدم
وای خدا چقددددددر خندیدم گیسو بانو. صحنه فوق العاده ای بوده. منم یاد شان د شیپ افتادم. و مطمئنم اون گوسفند کپله هم اون وسط داشته میغلتیده و اون بره فسقلی هم با هماهنگی شان آتیش میسوزونده که بقیه همچنان به دویدن ادامه بدن :))))
خیلی جالب بود!
رها برای خودش یه پا "جرج برنارد شاو"ه!
ای جاااان! خیلی خیلی باحال بود!
از اون گوسفندا و طرز فکرشون خیلی خوشم اومد. جالب اینه به خودشون زحمت دادن بدوئن! تقصیر اون بره ناقلا shaun the sheep ئه حتما بینشون بوده بهشون خط داده!
خیلی بامزه بود مرسی
وای گیس جون تو شاهکاری، یعنی پوکیدم از خنده