دوقلوها دور روز پشت سر هم تو مدرسه حالشون بد شده، چون محل کار مادر و پدرشون دور بوده و هر بار بابایی رفته دنبالشون
انتظار می رفته که جناب سرهنگ از این بابت غر بزند اما مشاهده شده که محبت بین آنها و بابایی بیشتر شده
کاشف به عمل اومده و معلوم شده وقتی بابایی رفته دم کلاس ، معلمش گفته شما جناب سرهنگی؟ گفته بعله، معلمه گفته : خیلی دوست داشتم ببینمتون، این دو تا همیشه دارن در مورد شما حرف می زنن!قهرمان زندگیشون هستید.
ای جاانم...
خدا دوقلوها و قهرمان زندگیشون رو حفظ کنه.
ای جان دلم جوجوها
نازییییییییییی
خیلی باحال بود
ای جاانم! خدا هر سه شونو حفظ کنه!

وای عزیزم