من خیلی ساله می نویسم ، حقیقتش هیچوقت نشمردم برای همین الان نمی دونم باید بگم چند سال، یکی که خوصله داره بره بشماره
اما به مرور داره اتفاقاتی تو کامنتهام می افته که مجبورم در موردش ازتون سوال کنم
آیا مطالبی که من می نویسم نا مفهومه؟ یا شما در آنها فقط روزمره گی می بینید؟
قبلا کامنتها مستقیم منظور منو هدف قرار می گرفت، بدون اینکه من توضیح اضافه بدم، مثلا مینمال می نوشتم، الان چند سالی هست که با وجود توضیحات من باز این اتفاق نمی افته و کامنتها فقط در سطح هستند، من نمی دانم، نثر من است که تغییر کرده یا نسل خوانندگانم عوض شده است.
من این کامنت ها را حتی در وبلاگ ها و اینستاهای دیگران می بینم
سفرنویس معروف در وبلاگش آموزش داده که چطور با حداقل شامپو سر را بشورید، کامنت داره: تو جنگل شامپو نریزید، طبیعت نابود می شه
الان یعنی کل جنگلهای بارانی با دو قطره شامپو اون نابود شد؟
یا یکی نوشته جشن تیرگان می خوایم بریم رینه، کیا می یان؟ کامنت داره : کجای رینه؟
نه نیویورکه رینه ، ممکنه محل جشن را پیدا نکنید!
در مورد همین نوشته قبلی من دوستان لطف کردند و در همه جا کامنت گذاشتند اما هیچکس متوجه منظور من نشد
حتی یکی از دوستان نوشته: بهتر است جنس نو بدهید خیریه
متن من اصلا درباره خیریه نبود!
دوباره از دوستان کامنت گذارم که روی چشمان من هستند می پرسم، من نامفهوم می نویسم؟
سلام.خوبین. به نظرم مدتیه که دقت ها کم شده و بی حوصله گیها زیاد.همه می خوان خیلی زود و تند و سریع به نتیجه برسن.لذا بی دقت میشن.وگرنه کار شما بی عیب و ایراد است.بخصوص که این همه سال است که قلم می زنید.درود
قضیه چند لایه بودن متن و اینکه یک متن را میتوان جنبه های مختلف آن را دید ، قضیه جداگانه ای است . اما اینکه اصلا متن را نفهمی و کامنت پرت و پلا بگذاری یک قضیه دیگر.
ظاهرا (البته بنظر من )، سئوال گیسو در رابطه با نکته دوم است. یعنی انگاری اصلا متن گرفته نشده.
مگر با تابلو نقاشی آبستره طرف شدیم که هر کس برداشت خودش را دارد .این مسئله که تفاوت دنیای تجربی یا حسی مخاطب موجب برداشت اشتباه یا نفهمیدن متن نویسنده میشود قبول. پس در این صورت با این منطق بطور خودبخود به این نتیجه میرسیم که: نوشته های گیسو قابل درک برای مخاطبش نیست.
بقیه دارد
خب ، بعد از این اینهمه کامنت خوانی باز من برگشتم که کامنت بگذارم ( عزیزان من توجه کنید ذ ،جان مادرتان این ز را بحال خودش بگذارید).
خانمها آقایون ، یکی به من سواد قدیمی دار بگه : پس آن متن که منظور نویسنده و برداشت مخاطب بر هم منطبق میشود کجا پیدا میشود؟
بقیه دارد
من یه نمی دونم چند سالی هست که دارم وبلاگت رو می خونم متنی که می نویسی با تیتر کامل می شه اولش من تیترو نمی خوندم کمی نا مفهوم می شد ولی یاد گرفتم که تیتر مهمه به هر حال ما هم اندازه شما اسمارت هستیم :)
اما به نظر من کسائی که کامنتهای نامربوط میزارن با نحوه قلم زدن شما آشنا نیستند و واسه ما که بیش از 10 ساله پستاتون رو دنبال می کنیم ناآشنا نیست و خیلی ساده اگه بعد از خواندن پست تا انتها حالا بیان تیتر پست رو بخونند اونوقت 90 درصد مشکل حل میشه و منظور اصلی رو می گیرند و اون ده درصد هم که دیگه خود خدا باید ظهور کنه
ایراد از گیرنده است به فرستنده خود دست نزنید
کامنت گذارانی که نکته را می گیرند،چون من خسته اند ،همین
ما توی "ارتباطات" خیلی روی پیام و نحوه پردازشش کار می کنیم و در نهایت به این نتیجه رسیده ایم که بر خلاف تصور رایج، بیشتر پیامها اون طوری که فرستنده مفهوم سازی کرده؛ برای گیرنده مفهوم سازی نمی شه. و سوتفاهم و کج برداشتی یه امر بسیار رایجه
این موضوع هم به تجربیات شخصی هر فرد، دامنه اطلاعاتش، موضوعات مورد علاقه ش، حس و حالش و هزار و یک چیز دیگه ربط داره.
شاید زمانی مخاطب شما افرادی شبیه تر به شما بوده اند که صحبتهاتون رو شبیه تر به مفهوم سازی ذهنی شما درک می کرده اند؛ اما الان افرادی هستند با طیف فکری مختلف و سنین مختلف و ...
دنیای شما با خوانندگانتون فرق داره و هیچ کدوم برتری ای بر دیگری ندارند، فقط "فرق" دارند
مخاطب می تونه هر برداشتی که می خواد رو از متن داشته باشه و نمی شه ضعف رو از اون یا از فرستنده مطلب دونست
شاید به نوعی ما به نظریه "مرگ مولف" معتقدیم
استاد معنا در ذات متن نیست و واژگان حامل و بارور معنانیستند و تنها به واژگان دیگر اشاره دارند. معنا وابسته به داننده است و نه متن، و زمانی بروز مییابد که مفسر با متن به گفتگو در آید. پس دلایلی بنیادی که بتوان بدانها تکیه کرد وجود ندارد.
طیفها و نحله های فکری خواننده های شما هم متفاوت است
و هر کسی سهم خودش را از این گلستان بر می دارد !
کلا یه مرضی هست توی خوانندههای فارسی زبان (چه وبلاگ چه اینستاگرام) که دنبال یه چیزی توی متن میگردن که گیر بدن. گیرهای شیک هم: این کار رو نکنید ضرر داره، این کار رو نکنید خطر داره، این کار رو نکنید بیکلاسه و.... بعد کامنت رو هم در مورد همون گیره بزارن. کلا کاری به متن ندارن که چی گفته. میخوان گیر بدن!
حالا من هم مشکل شما رو دارم. با این تفاوت که وقتی سوال میپرسم جوابهای بی ربط میشنوم!! گاهی دهنم کف میکنه بس که سوالم رو میشکافم به شیوه های مختلف با مثال و عدد و رقم و جمله بندی های متفاوت میگم تا منظورم رو برسونم و طرف رو متوجه منظورم کنم ولی باز جواب بی ربط میشنوم. وای دیوانه میشم
سلام. گیسوی عزیز.نگران نباشید.
نوشته های شما هرچه که هست ,خوانندگان به فراخور کاراکتر های شخصیتی خود ازآن برداشت میکنند. مثل باران که میبارد و هر گیاهی برداشت خود را ازآن دارد. یکی میوه میدهد.یکی فقط گل و دیگری هیچ.
من خواننده همیشگی و معمولا خاموش وبلاگ شما هستم.
خواندن نوشته های شما , حال مرا همیشه بهتر میکند.ممنون که هستید
همون تیزی پایه ی بوفه ها تو مغز نمیذاره که درست بخونیم و درست بفهمیم و درست کامنت بنویسیم. اما تو بنویس. تو از مو بنویس. ما پیچش مو رو میبینیم. قول میدیم.
نسل جدید منظورم زیر 30 ساله هاست اصلا و ابدا عادت به خواندن ندارند. من هم در تالارهای گفتگوی ایرانی متوجه شده ام شما هرچه می نویسی مخاطب سطحی ترین برداشت ممکن را کرده یا مشخص است به جز جمله اول به خودش زحمت خواندن نداده.
این مرض نخواندن از غلطهای املایی بی شمار این نسل پیداست. اگر چیزی مصور باشد شاید نگاهی بهش بندازند. اگر نه خیلی بعیده.
پ.ن. ببخشید این اشتباها در نوشته قبلی هم پست شد.
به نظرم ما داریم یه دوره گذار رو میگذرونی در بیان حرف هامون. گذار از خودسانسوری شدید و تایید طلبی و تایید کردن با حرفهامون به حالت خودت باش و هرچی دلت میخواد بگو.
حالا یه گذار دیگه لازمه از حالت خودت باش و هرچی دلت خواست بگو به حالت سعی کن مفید هم باشه حرفت.
الان جامعه به نظرم هنوز تفاوت سعی کن مفید باشه حرفت با حالت خود سانسوری رو کامل متوجه نمیشه (خودمم همینطور) برا همین میزنه حرفه رو. بزار یه مدت بزنه حرفه رو. بعد وارد فاز بعدی هم میشه.
بعد البته اون روی سکه هم هستا. اینکه شنونده یا همون بلاگر انتظار داره همه کامنت ها در راستای درک حرفش باشن. اصلا مردم برای همین به بلاگ پناه آوردن دیگه.
من کامنت های قبل رو نگاه کردم. همشون به اون منظورتون اشاره کرده بودند. یه نفر هم دلش خواسته بود در مورد خیریه حرف بزنه شاید چون اون لحظه تو فکر رد کردن وسایلش بوده یا همچین چیزی.
میدونید به نظرم بد نیست یه نوشته کامنتهای متفاوت بگیره. حتی خیلی متفاوت تر از منظور نویسنده.
به نظر من نه مشکل از شماست نه خواننده ها. در قدیم مردم خودسانسوری عجیبی داشتند. صدبار متن رو میخوندن و کامنت ها رو تا یه وقت کامنتی متفاوت از منظور نویسنده نگذارند و کامنتشون تاثیر گذار باشه.
الان اصلا هدف کامنت گذاشتن این نیست. هدف تغییر کرده. هدف اینه حرف بزنه. بدون توجه به گذشته و آینده. در این لحظه یه دفعه یاد خیریه و وسایلش می افته.
خلاصه اینم نظر من بود :)))
شما دیگه چرا این حرفو می زنی؟ شمایی که با دانشجوهایی سروکار داری که از اول ترم می دونن چه واحدی انتخاب کردن و معلمشون کیه؟ اما پاسخ برگه های امتحان گاهی حکایت از اون داره که سفیه شون از مریخ اومده تا امتحانشونو بدن و برشون گردونه.
تو مترو کلی تابلو راهنمای خطوط به در و دیوار پیچ و میخه، سوار می شیم می پرسیم: این کجا می ره؟
اتوبوس های ما تابلو اطلاع رسانی LED دارن، در باز نشده از راننده می پرسیم خط چنده و سوال دوم تکرار همون "این کجا می ره؟" هست.
کلا این روزا مشکل از گیرنده هاس، به فرستنده هاتون دست نزنین!
مثنوی جای خود - که مخاطبی نداره - مینی مال هم که سهله، هایکو هم که بنویسی باز شرلوک هلمز وار، ذره بین به دست دنبال قاتل بروس لی می گردیم.
بی ربط به پست:
http://mag.fidilio.com/%DA%A9%D8%A7%D9%81%D9%87-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88%D8%B5%D8%A7%D9%84/
آدرس کافه وصال
میگن خیلی باحاله
به نظرم شما خیلی خوب مینویسی و خود من معمولاً فکر می کنم مطلبو گرفتم اما ویژگی نوشتههاتون اینطوریه که یه ظرافتی هم توش هست و گاهی با بیشتر از یه بار خوندن بهتر مشخص میشه. درکل ایراد از شما نیست
گیسو جان ممنون که مینویسی حالم از نوشته هات خوب میشه .خدا حفظتون کنه
برای اینکه ثابت کنم خواننده های فهیمی هم داری که کامنت میزارن خواستم بگم:

نیویورک خیلی جای مزخرفیه
کثیف
بوی گند
پر موش
زمستون سرررد
تابستون گرم و شرجی
میدونم
میدونم
داری بخودت میبالی که همچین خواننده های فهیمی هم داری که نظر مرتبط میذارن
خیر :دی
از نظر من چون همه اهل افاضات شدن و فکر می کنن بسیار کامل هستن درنتیجه در مورد هرچیزی باید یه حرفی بزنن حتی اگه نمی فهمن منظور
البته می دونید مقصر اصلی این صفحات اجتماعیست که اجازه میده که در مورد همه چیز اظهار نظر کنن درنتیجه خیلی ادما سطحی نگر شدن
و البته موافقم کسی منظور رو میگیره بیشتر سکوت اختیار می کنه!!
نه عزیزم تو نامفهوم نمینویسی.احتمالا بعضی از خواننده هات همون شنونده هایی هستن که وقتی حر ف میزنی اصلا کوش نمیدن. منتظرن تا حرفت تموم بشه و بی ربط یا با ربط حرف خودشون رو بزنن.
سلام
اما خب تو این مواقع من فهمیدم که توجه نشدم و کامنت نذاشتم (هرچند که معمولا کامنت نمی ذارم)، فکر میکنم منظور شما وقتایی هست که نمی فهمیم متوجه نشدیم.
من فکر میکنم کسایی که میفهمن حال ندارن کامنت بزارن :)))
البته فکر میکنم تو این همه سال چند بار برای من پیش اومده که متوجه منظورتون نشدم (کمتر از 10 بار)، بعدش یا با خوندن کامنتا متوجه شدم یا بعد یه روز یه هو متوجه شدم
مساله دیگه هم اینه که یه سریا برای این که بتونن با صاحب پیج/وبلاگ/...های پر مخاطب ارتباط برقرار کنن و دیده شن خودشون رو مقید می کنن که برای همه پست ها کامنت بزارن.این مساله هم باعث میشه حتی وقتی حرفی ندارن هم به زور یه چیزی بگن که عموما نامربوط میشه و هم اینکه وقت ندارن با دقت بخونن.
یه مساله دیگه هم فکر میکنم نزدیکی به انتخابات هست،تو بحث های انتخاباتی عرف اینه که اشکالات استدلال طرف مقابل رو بگیریم، فکر میکنم هنوز تو همون فاز هستیم
چون زندگی این زمانه پر از روزمره گی پوچ است. شاید خوانندگان با نکته ای که در اطرافش ندیده آشنا بشود. یا شاید هم یک مطلب به بحث گذاشته بشود و جنبه های دیگرش دیده شود.
مثل همان مثالی که زدی: شامپو سر در جنگل! این قضیه جنبه های مختلف داره.( از مخالفان شستن سر در جنگل هستم!). اما بنویس و ادامه بده همینطور.( بالاخره کامنت تمام شد! برم باغچه آب بدم!)
من همیشه کامنتها را میخوانم. چند بار زیر متن بسیار جدی یک کامنت گذار نوشته بود: عالی بود، خیلی خندیدم!
من فکر میکنم ، گیسو جون تو نوشته هایت را با این سبک ادامه بده. کمتر روزمره گی بنویس. بیشتر به مطالب و نکته های جدی که در لابلای روزمره گی گم است اشاره کن.
بقیه دارد
اینکه این وبلاگ با بقیه برام فرق داره همین روزمره نبودن و عمیق و مفهومی نوشتنتونه ... من به شخصه از شما خیلی چیزا یاد می گیرم و سعی می کنم نگاهم به زندگی زیباتر بشه ... ممنون که هستین .
فکر میکنم حدس خودت تا حدی صحیح باشد. یعنی: نسل جدید خوانندگان عادت به خواندن مطلبی که نکته ای را بیان میکند ندارند( خودشان هم اعتراف کرده اند). و دیگر اینکه باز هم به گفته خودت ، آنها با دنیای حسی خودشان مطلب را میخوانند که با دنیای تو فرق دارد.
بقیه دارد
آیا عادت به عکسهای اینستا و تنبل شدن ذهن برای درک یک مطلب ساده فضیلت است؟
گیسو جون : مطالب تو کاملا رسا است. من همیشه کامنت ها را میخوانم تا فضای فکری نسل جوان را حدس بزنم.
تعداد خیلی اندک ازکامنت گذران تجربه یا دید جدیدی دارند . اما اکثر کامنت ها بنظر من کمی پرت است یا از دنیای حسی خودشان میگویند.
بقیه دارد
من تعجب کردم از کامنتهای همین پست. اکثر کامنتها اعترافی است در تائید : تنبلی ، سطحی بودن و رقیق شدن قدرت درک مطلب ، اعتیاد به انواع گوشیها ( مزن هر دم به قول خودم !).
حالا من اگر اجازه داشته باشم سئوالی کنم ، میتونم بپرسم ، خب چرا در جهت بهتری نمیروید؟ آیا سطحی ماندن فضیلت است؟
بقیه در کامنت بعد
یک چیزی یادم رفت . اینکه مطمئن نیستم انچه که دریافت می کنم همون چیزی باشه که منظور شما بوده که البته این موضوع برای همه ی نوشته ها صدق می کنه چون وقتی نوشته می شه دیگه متعلق به نویسنده نیست.
خیلی وقته که مطالب شما رو میخونم و این دومین کامنتی هست که در طول این مدت براتون می نویسم. شما مفهم رو میرسونید. کامل و واضح. ممنونم ازتون که هستین و مینویسین .
والا من مدت زیادیست وبلاگتان را می خوانم. نمی دونم دقیقا چند سال
اما خوشبختانه بر خلاف اکثر وبلاگ ها خالی بوده از روزمرگی و این خوبه و بیشتر اوقات یک نگاه تازه در مورد موضوعات بهم داده و یا نگاهمو تقویت کرده اما خیلی اهل نظر گذاشتن نیستم. به نظرم تغییر زیادی نکرده. ولی طبق معمول این نوشته یک تلنگر شد برام که شاید راست بگید و شاید من هم دارم سطحی نگر می شم (البته اگر نبوده باشم) چون مدتیه خیلی کمتر کتاب می خوانم و بیشتر گوشی دستمه و دارم توی خبرگزاری ها و گروهها و وبلاگ ها می چرخم و علاقه ی زیادم به خواندن را اینجوری رفع می کنم که نیاز هست تجدید نظر کنم. ممنون تلنگر خوبی بود.
من ادرس وبلاگمو فقط برای این می گذارم که تو اینجا هویت داشته باشم. مثل الا یا بقیه که قسمتی از وبلاگتون شدن.
شما عالی مینویسی و تو تمام نوشته هاتون نکته ظریفی نهفته که ازش درس بگیریم. مرسی که بازم مینویسی
گیس طلای عزیر، شما که همیشه عالی و مفهوم می نویسید، فکر می کنم من و امثال من هر روز بیشتر و بیشتر به سطحی خواندن و نوشتن عادت می کنیم دلیلش هم به احتمال زیاد، کم شدن مطالعات مفید و معتاد شدن به فضای مجازیه متاسفانه
شما با مفهوم مینویسی
ماییم که روز به روز تنبل و تنبل تر میشیم
تازه اینقدر حق مطلب را خوب ادا میکنی که جایی برای حرف زدن ما نمیماند
مشکل ازنوشته های شما نیست. قبلا ما بیشتر مطالعه می کردیم با دقت بیشتری مطالب رو می خواندیم ده بیست سال پیش وقتی من شروع می کردم به خواندن اونقدر کتاب خواندن برام جذاب و دوست داشتنی بود که حتی موقع غذا خوردن کتاب می خواندم، بعضی وقتها تا صبح بیدار می ماندم که کتاب رو تمام کنم ولی الان نهایتش یک ساعت کتاب می خوانم بعد خسته میشم کتابها همون کتابها هستن این منم که متاسفانه تغییر کردم. الان یه عکس تو اینستاگرام میبینم و و یه چند خطی که شاید در مورد عکس نوشته شده باشه رو می خوانم و سریع رد میشم. ذهن من عادت کرده به مطالب کوتاه اینکه سریع یه مطالبی رو بخوانم و رد شم بدون فکر کردن.
نوشته های شما کاملا فهم هست
منتها ماها دوس داریم و و عادت کردیم و یاد گرفتیم و وظیفه خودمون میدونیم به هر موضوعی چه سوادش رو داشته باشیم چه نداشته باشیم چه ازمون سوال کنن چه نکن گیر بدیم و همه رو به راه راست هدایت کنیم !
نوشته قبلی تون رو که خوندم فقط قسمت بوفه با گوشه های تیز رو ذهنم رژه رفت و عنوانش و دیدم منم چقدر از این بوفه ها دارم و توان بیرون انداختنشون از ذهنم رو ندارم.
حالا کاری به این پستتون ندارما -باز نگی کامنت گذاران بی ربط کامنت مینویسن.
ولی یعنی واقعا نمیخواین یه سفر از جنس سفرهای ناشناخته افریقایی یا حتی مغولستانی برید؟؟؟؟
مرسی اه
نه گیسو جان. خیلی هم خوب و گویا مینویسید و خیلی قشنگ اصل مطلب رو میگید. خیلی هم خوبه و میگیریم و دوست میداریم. (حالا خداوکیلی خودم نمیدونم ممکنه چندتا کامنت "نگیرانه" گذاشته باشم).
ولی تعداد گیرنده ها زیاد و خوبه. صرفا ممکنه کامنت نذارن و یا اون لحظه احساس کنن باید راجع به فرع ماجرا صحبت کنند.
خلاصه که شما به فرستنده دست نزنید. گیرنده ها میگیرن :)
من توی دانشگاه کلاس حل تمرین می ذاشتم واسه دوستانم..همیشه شاکی بودند که بابا خیلی چیزا تو ذهن تو است و چون واسه خودت حل شده و مفهومه ازش میگذری...البته تیزی و دقت و نظر هم کم شده..چی کم نشده؟!
نکنه منم همینطورم، واسه خودم مفهومه، فکر می کنم برای بقیه هم
خب معمولا عاقلترها کم حرف ترن یا تنبل تر:))