دانشجوها جشن آخر ترم گرفتن، یواشکی نگهبان و مسئولین ، کیک و شمع آوردن تو کلاس و دو انگشتی دست می زنن و عکس می گیرن، حالا شمع ها نمی دونم چطوری بودن که وقتی خاموششون کردیم( البته بعد از صدبار روشن کردن و فوت کردن) دود تمام اتاق را گرفت، یعنی انگار گاز اشک اور زدن...
حالا تصور کنید استاد و دانشجو را که روی صندلی رفتن و پنجره ها را باز کردن و با کاغذ و کتاب و کلاسور و شال و کلاه مشغول باد زدن و تهویه هوا هستند
امتحانم گویا سخت بوده و دانشجویانم مدام در گروه تلگرام کلاسشان پست می گذارند که :می افتیم...تو رو خدا....وقت کم داشتیم....سخت بود، سطحش دکترا بود.... و ،،،،
یکیشون نوشت : استاد من برخلاف بقیه اصلا استرس نداشتم ، وقتم زیاد آوردم، فقط بگید ترم بعد کجا این درس ارائه میشه برم مهمان شم
،
،
،
آقا اون پارچه ها گلداراتون، برا ی مبل هستن یا پرده؟
مبل، پرده، حتی لباس عروس
!!!!
راننده تاکسی رفت تو خط ویژه اتوبوسها و باعث ترافیک شد،
موتوری که در ترافیک گیر کرده بود، خودشو رسوند کنار پنجره و با لهجه شیرینش به راننده تاکسی گفت: تو جات اینجاست؟ نه تو جات اینجاست؟
بعد یک دفعه قاطی کرد و داد زد:
تو جات تو جهنمه، جهنم
طرف صدای زنگ گوشی اش نوحه ای بسیار سنتی بود، آن وقت در تمام مدت مسیر گوشی از پشت هندزفری صدای موسیقی لس انجلسی با مضمونی بسیار داغ شنیده می شد