دیروز هر جا می رفتم می شنیدیم مردم دارن همون درس زبان اسپانیایی را گوش می دن که من!
حیرتزه از گسترش علاقه به این زبان ، دلایلش را از اونا می پرسیدم و اونا هم دری وری تحویلم می دادن
در أخرین محل یعنی داروخانه، فهمیدم که گوشی خودم بوده داشته درس را پلی می کرده.....
خیلی غمگین طور در تاکسی نشسته بودم و یک حس و حال افسردگی و نوستالژی بر من حاکم بود که راننده موسیقی اش را روشن کرد و آقا ما هر کاری کردیم در وضعیت شیک غمناک خودمان بمانیم نشد که نشد
هوا دیگه سرده تو خونه یه مرده
که زوجی نداره میگن دیگه فرده
با حال مریضم من از رو غریزم
بیادت میارم هنوزم عزیزم
امیدی ندارم نمیشی تو راضی
کنارم نبودی شدی فعل ماضی
هنوز آرزومه کنارت بمیرم
تو نیستی چجوری تولد بگیرم
حالا که تمومه دیگه داری میری
بیا آخرین بار تولد بگیریم
یعنی تمام آن اصطلاحات: پاره شدم از خنده و صندلی را گاز می زدم و ،،، برای من به صورت عملی رخ داد
برای جلسه دفاع دانشجویم به شهری برفی آمدم که جاده بسته شد ،
دانشگاه برایم اتاقی در هتل گرفته تا راه باز شود
و من در اتاق شماره ١٨ هتلی که نامش را نمی دانم ٤٧ ساله می شوم
می دانم می دانم همه در حال گذراندن روزهای بدی هستیم
اما بدی ها همیشه بودند،
منظورم این است که ناامیدی از وجود بدی منطقی نیست وقتی روال تاریخ این است
بی عدالتی ها، حق کشی ها ،زندگی های نافرجام، بی فرجام
ما به مثال احتیاج داریم؟ ما ایرانی ها با این تاریخ پر از قصه های غصه دار؟
رشیدالدین فضل اله شهر دانشگاهی ساخت که شش هزار دانشجو داشت که از درآمد بازار و حمام دانشجوها بورسیه بودند و بیمارستان رایگان بود و پنجاه جراح از سراسر جهان در آن مشغول
ملت در هفتاد سالگی سرش را بریدند و در شهر می گرداندند و می گفتند: خدا لعنت کند این یهودی را
اینم مثال
ناامیدی از وجود بدی منطقی نیست چون همیشه بوده است، خوب بودن، مفید بود و تاثیرگذار بودن است که انتخابی عاقلانه است ، این را هم باز تاریخ گفته، همین مثال هم تاییدش
در اینستاگرام عکس گلدانم را گذاشتم که خیلی بزرگ شده بود و با کامنت بسیار فلسفی روبرو شدم با این مضمون:
موسی در گهواره گل داد!
تمام اطلاعات اساطیری و مذهبی خودم را زیر و رو کردم اما نفهمیدم این جمله یعنی چی و دست به دامن خود کامنت گذار شدم
جواب داد: بوخودا اسم گلم موسی در گهواره است، حالا هم گلدونم گل داده خوب !