گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

فکر کنم کف سرم نوشته شده 666

خوانندگان قدیمی من می دانند که من یک جور  سنت دارم در رفتن به آرایشگاه و  ... به کله ام

چند سالی بود که این سنت حسنه را به جا نیاورده بودم به همین علت دیروز رفتم آرایشگاه و در آنجا آرایشگر محترم هم همچون همکاران تهرانی اش به سرعت سر بنده را به عنوان محلی برای هنرنمایی شناسایی کرده و آن را در سه نوبت به رنگهای زرد، نارنجی و سبز در آورد

بار چهارم  به درخواست اینجانب موهایم به رنگ اولیه در آمد و بنده فقط وقت و هزینه ای که قرار بود به باد دهم را دادم 

و خداوند را شاکرم که  توفیق این را داشتم که این سنت  را ادامه دهم 

از چیزهای خوب دنیا بنویسیم

معمولا شش ماهی بین من و دانشجو طی می شود تا پایان نامه نوشته شود، مدت زمانی که  گفتگوها در خانه من، دانشگاه، تلگرام، ایمیل و تلفن می گذرد باعث می شود که رابطه ای متفاوت از کلاس درس شکل گیرد، من از زندگی شخصیشان با خبر می شوم، از ازدواج ها و طلاق ها از دعواها و بیماری ها از شادی ها و غصه ها، روزهای دفاع  که نزدیک می شوند این ارتباط هر روزه می شود ، اضطرابی که بالا می رود و تلاش من برای آرامش دادن و سرعت بخشیدن به روند کار

اصلا مهم نیست که پایان نامه سرانجام چیز به دردبخوری از کار در بیاید یا نه ،

وقتهای مثل امشب که دانشجو فایل نهایی را برایم می فرستد و شادمان می نویسد که : 

تمام شد ، چه راه قشنگی بود

احساس می کنم که بیهوده نبودم ، نبودیم 

بذارید مزه فصول قبل زیر دندانتان باشد

اصلا و ابدا فصل جدید شرلوک هلمز را توصیه نمی کنم که ببینید

زنان بادپیما

بیشتر دوستان همسن من ازدواج کرده اند و همه آنها بچه دار شده اند و کلمه ای که نوع مادری آنان را توصیف می کند، فداکاری است

 آنان همه وقت و جسم و روح و هزینه خود را بر روی فرزندانشان گذاشته اند، وقتی می گویم همه، منظورم دقیقا همه است

یکی تمام گردن و ستون فقراتش را نابود کرد با خیاطی که خرج آنان را بدهد، دیگری تحصیل را رها کرد که به آنها برسد، یکی خود را با ١٥ سال بازنشست کرد که وقت بیشتری برای آنان داشته باشد، یکی تمام روز هفته تدریس کرد تا بچه ها در رفاه باشند

این زنان هیچوقت برای خودشان زندگی نکردند، سفر نرفتند، خرید شخصی نکردند، با دوستان معاشرت نکردند تا بچه ها در بهترین حالت ممکن باشند

معنای زندگی برای آنان فرزندشان است ، و این چنین حس می کنند که زندگیشان بیهوده نبوده است

،

،

،

و من نتایج فداکاری آنان را می شناسم، دختران و پسرانی که زیر چشمان من بزرگ شدند و نتیجه و ثمره زندگی دوستان من هستند و یکسری موجودات بی عرضه، دست و پا چلفتی ،متوقع ،آماده خور ،پر مدعای لوس و ننر که دلم می خواد با لگد بزنم زیر شکمشون

و عجب معنای عمیقی دادند به فداکاری مادرانشان

که بیهوه کردند  تمام آن عمری که می شد در هوش و زیبایی و شور و خلاقیت درخشش یابد و،

،

،

،

هیس صدایش را در نیاوریم، این مادران فداکار نباید بدانند که باد پیموده اند و تخم در شوره زار پاشیده اند

امروز خود را چگونه گذراندید

امروز خود را چگونه گذراندید

در زیر کرسی برگه امتحان تصحیح نموده و همزمان فیلم های کشف شده در هاردش را نگاه کرده و کندی کراش بازی کرده -یک مرحله خیلی سختی که چند هفته ای است در آن گیر کرده  - و ناهار و میوه و تخمه خورده است و یکی دوباری هم به سختی از زیر کرسی بیرون آمده و در حیاط ورزشی کرده و به مرغهای همسایه غذا داده و در آفتاب ولرم زمستانی لم داده است

حالا که شب شده رفته دوش گرفته و دوباره دقیقا به وضعیت زیر کرسی و وب گردی برگشته و سعی می کند اصلا به انبوه پاکت های امتحانی نگاه نکند