گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

نمک تو جونت

یک بسته نمک در غذای که سفارش داده ام  بود، معمولا بسته سس و آب لیمو و سماق و اینجور چیزهای همراه غذا را  دور می ریزم، با این نظریه که خود شیشه آبلیموش چی آشغالی هست که این بسته توش چی باشه

اما نمک

پدر بزرگم قبل از غذا کمی  نمک در کف دستش می ریخت و در دهانش می پاشید

در آلاچیق درون باغ هایمان که بنگاه(بنه گاه) بهش می گفتیم، لابلای چوبها همیشه بسته ای نمک و کبریت بود

و هنگام خروج از هر چنین سرپناهی در دشت و کوه پدرم ، نمک و کبریت را در گوشه ای می چپاند

بر سر سفره عشایری که مهمانشان شدم ، کسی بالای سفره می ایستاد تا نمک را به موقع به دست مهمانان برساند

در  کتاب کنت مونت کریستو ، مرسده، عشق پیشین که او را شناخته  و همسر دشمنش شده، سعی می کند که در مهمانی کنت حتما چیزی بخورد تا نمک گیر شده و دست از انتقام بردارد

نمی شود دورش انداخت

خانه های آینه گون

دیروز سر زده به خانه دوستی رفتم و بسیار غمگین بیرون آمدم و دلیل آن خانه اش بود، خانه بهم ریخته و کثیف بود، لباسها روی میز انباشته و ظرف نیم خورده غذا پراکنده  و  روی زمین جای برای راه رفتن نبود. 

آنچه که اذیتم کرد این صحنه ها نبود که من خودم خدای شلختگی هستم

مسئله این است که عواطف مختلفی این بی نظمی را ایجاد می کنند که حتی شادی و سرخوشی هم می تواند یکی از این دلایل باشد، مثل خانه من ... 

دلالت ضمنی پنهان خانه دوستم، دوست نداشتن خودش، نفرت از اطرافیانش ، بی احترامی به بدنش و ناامیدی از آینده بود

شگفت انگیز است

در هنگام تدریس سر کلاس ، لحظه ای است که در پایان یک مبحث  دشوار متوجه می شوی که تو و دانشجویانت به جهان متن یکدیگر نزدیک شده اید، نشانه های ریزی دارد: به صندلی تکیه می دهد، سرش را تکان مختصری می دهد، نفس فراموش شده ای را فرو می دهد، لبخند کوتاهی می زند، آهان بی صدای می گوید

و سرانجام نگاه از دهانم بر می دارد و  در چشمانش حیرت و لذتی از دانستن است 

آن لحظه بسیار کوتاه و غیرقابل تکرار که فورا در غوغای صندلی و گفت  و گو و سرو صدا و خنده ناپدید می شود

همان یک لحظه...


شگفت انگیز است

در هنگام تدریس سر کلاس ، لحظه ای است که در پایان یک مبحث  دشوار متوجه می شوی که تو و دانشجویانت به جهان متن یکدیگر نزدیک شده اید، نشانه های ریزی دارد: به صندلی تکیه می دهد، سرش را تکان مختصری می دهد، نفس فراموش شده ای را فرو می دهد، لبخند کوتاهی می زند، آهان بی صدای می گوید

و سرانجام نگاه از دهانم بر می دارد و  در چشمانش حیرت و لذتی از دانستن است 

آن لحظه بسیار کوتاه و غیرقابل تکرار که فورا در غوغای صندلی و گفت  و گو و سرو صدا و خنده ناپدید می شود

همان یک لحظه...


پس حالشو ببریم از اینکه همین یک ذره که هستیم

امروز انیمیشنی در تلگرام بدستم رسید درباب کوچکی زمین، با مقیاسهای تصویری و عددی نشان می داد که زمین یک سیاره در منظومه شمسی است  در کهکشان راه شیری که میلیاردها منظومه شمسی در آن است!

 و در کره عالمی حضور داریم که میلیاردها کهکشان در ان معلق هستند!

 و ما هیچ اطلاعی از بیرون این کره عالم نداریم و احتمالا از این کره  عالم ها هم فراوان باشند!

و این بدین معنی است که حتما سیارات فراوانی با امکان حیات وجود دارند  اولا!

دوما چند میلیون سال دیگه کهکشان اندروما به کهکشان راه شیری برخورد می کند!

و 

سوما هاوکینگ گفته که هزار سال بیشتر برای خروج از کره زمین وقت نداریم چون یا نزدیک می شه به خورشید می سوزیم یا دور می شه یخ می زنیم!

و بنابراین نتیجه می گیرم

هر موضوعی که الان براتون اهمیت داره، ناراحتتون کرده، غصه شو می خورید 

کلا مهم نیست 

چون کلا خیلی ریزیم و الکی خودمونو خیلی گنده می بینیم

دارم می گم حداقل سیصدهزارتا کره زمین هست و جهان های موازی و دنیای بیرون کره عالم که احتمالا قوانین فیزیک در آن معنا ندارد

متوجه هستید؟ 

کلا مهم نیستیم