گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

روز جمعه خود را چگونه گذراندید

هفته خسته کننده ای بود، درسهای این ترم همه به شدت انرژی بر هستند و عصر که به خانه بر می گردم، چیزی می خورم و بیهوش می شوم، بنابراین مشتاق رسیدن جمعه بودم

در جریان هستید که نمی توانم از لذت دیر بیدار شدن بهره ببرم، اما همینکه قرار نبود بیرون بروم، خوب بود.

با صدای پرندگان در باغ بیدار شدم،  کمی در رختخواب وب گردی کردم و بعد روز جمعه شروع شد

صبحانه نیمرو درست کردم با دمنوش اختراعی خودم خوردم، گلی از افریقا است با میخک و نبات ، نتیجه ترش و شیرین و خوش رنگ است

لباسهای پراکنده روی تخت را در کمد آویزان کردم، لباسها و ملافه های کثیف را در ماشین انداختم، رختخوابها را مرتب کردم، روی دشک ها ملافه نو سوغات خواهر از اتریش را کشیدم، اخ که ملافه نو چه مزه ای می دهد

کتابهای پراکنده در همه جا را در کمد گذاشتم 

رفتم داخل حیاط و از صبح تا عصر شاخه ها و تنه ها و آشغالهای حیاط را در فرغون سوزاندم

ظهر کوکو سبزی خوردم و کف اشپزخانه را شستم، گلیمی رنگی داخل ماشین بود ، تمام ملافه ها، حوله و پالتو ام به رنگ زیبایی نارنجی در آمده اند، کلی به قیافه لباسها خندیدم و کنار بخاری روی رخت آویز ، پهنشان کردم

باید یک لباس حوله ای بخرم، چه خوب

هوا  ابری اما نه چندان سرد بود بنابراین تا جایی که می شد در حیاط ماندم

فضای پشت دستشویی که خالی شد، جارویش کردم و سطلهای که کمپوس در آنها درست می کنم را آنجا گذاشتم

درخت انار ترش را هرس  کردم و راه حسابی باز شد و حالا بدون زخم شدن می شود به پشت خانه رفت

با چوبها  یکی زیرگلدونی درست کردم 

مهتابی را جارو زدم و انجیر چیدم، انجیرهای که زیر درخت ریخته بود را برای مرغهای همسایه ریختم 

تمام که شد م عصر، روی صندلی راحتی نشستم  و چایی و شیرینی  خوردم و  تلفنی با الا حرف زدم و وب گردی کردم

الان هوا تاریک شده، فرغون پر از زغالهای شده که از دور سرخیشان سوسو می زند، عود روشن کرده ام و کتاب می خوانم و پرنده ای ناشناس می خواند.

نظرات 11 + ارسال نظر
وحید سه‌شنبه 11 آبان 1395 ساعت 18:40

شما گلیم و پالتو میندازید توی ماشین لباسشویی!!!!!!؟؟؟؟؟

شکیبا سه‌شنبه 11 آبان 1395 ساعت 12:12

چقدر خوبه خوبه خوبه که این صفحه و شما فقط آرامش رو به آدم هدیه می دین. یعنی یه دنیا استرس از ادمهای اطراف، با اومدن به اینجا از روحم می رن. میدونم حتما شما هم دارین از دست حالهای نا بجا. ولی خدا رو شکر که آرامشتون قسمت ما شده بی ریا دوستتون دارم و براتون آرزوی شادی واقعی و سلامتی همیشگی رو دارم

عزیز دلی شوما

فریبا سه‌شنبه 11 آبان 1395 ساعت 06:39

اگه می دونستم شمالی هسته خرمالوها رو می آوردم شمال برات..البته نمی دونم وقت کاشتت کی هست.کلار آباد از صاحب ویلایی که بودیم راجع به خرمالوهاش پرسیدم .گفت اینجا خرمالوهای محلی دوتا هسته دارن..کلار آباد که خرمالوها خوب میوه داده بودن

سروین دوشنبه 10 آبان 1395 ساعت 03:20

بسیار عالی

[ بدون نام ] دوشنبه 10 آبان 1395 ساعت 01:40

افرین

بهزاد شنبه 8 آبان 1395 ساعت 14:31

خوب با خودت حال میکنی..اینم هنریه..

نرگس شنبه 8 آبان 1395 ساعت 06:29

این چند روز من به یاد شما حسرت خوردم که چرا در استنفورد نیستم. گزارشی از دو اجرای جدید از بهرام بیضایی دیدم. طرب نامه و ارداویراف.

دیدی

MIM.CHISTA جمعه 7 آبان 1395 ساعت 20:08

چی می خونی ؟

تاریخ جنون میشل فوکو

رز جمعه 7 آبان 1395 ساعت 20:02 http://ross61.blogsky.com/

عالی بود

مهران جمعه 7 آبان 1395 ساعت 19:37

wooooooow عالی بود بردی تو رویا من رو امیدوارم همیشه زندگی تون سبز و خرم باشه

سندباد جمعه 7 آبان 1395 ساعت 18:38

ای جان من! ای جان من!
خونه و دلت همیشه سبز و گرم و آروم باشه! اشک تو چشام جمع شد! نوش جونت همۀ خوشیها که سزاوار بهترینهایی
بووووس بووووسسسس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد