گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

نه تو رو خدا حتما بیا گل و سرو را با گاو و بز مقایسه کن ببین می شه یا نه نابغه

استاد می خوام مقالمو تطبیقی کار کنم می شه؟

بله می شه ، موضوعت؟ 

می خوام نقوش گیاهی را با جانوری مقایسه کنم می شه؟

نظر خودت چیه؟!!!!

به قول بچگی: ازاس سر

در دوران افسردگی هستم، فقط افسردگی من شبیه ادمیزاد نیست، کار می کنم، فیلم می بینم، کتاب می خونم، معاشرت می کنم، به باغچه می رسم و افسرده ام

حتی خوب هم می خورم و خوب می خوابم

فقط خودم می فهمم که افسرده ام، دلم چیزی می خواد که اینجا نیست، کسی که ندارم، جایی برم که نمی دونم و همش تو ذهنم دنبالشم  

هر وقت که زندگیم تکراری می شه اینطوری می شم و معنیش اینه که دوباره باید بزنم زیر صفحه منچ و از اول شروع کنم


مجبور شدم که ببخشمش اینقدر که صحنه مضحک بود ...

مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار

مرد جوان هم گذاشت دنبال پسر  و منم از ترس خشکم زده وسط حیاط!

مرد جوان برگشت و معلوم شده پسره کارگرش بوده که فکر کرده خونه  خالیه اومده دنبال اردک!

کلی عدرخواهی کرد و رفت و البته فهمید که رنگ به صورت من نیست

برگشتم داخل خونه و شروع کردم گریه کردن،من وقتی می ترسم یا عصبانی می شم عر می زنم، حالا هر دو باهم بود ، عصبانی از اینکه چطور به خودشون اجازه می دن از دیوار بیان بالا که

 یکی از تو باغ صدام می زنه،رفتم که آدم بکشم ، دیدم مرد جوان با یک سبد توت فرنگی تو باغ همسایه ایستاده

و منو که پشت پنجره دید شروع کرد به عذرخواهی مجدد

و قسمت مضحک قضیه اینکه در حالی که می گفت ببخشید کارگرمون از دیوار اومده بالا،  برای دادن توت فرنگی خودش هم از دیوار بالا اومده بود !!!


گزارش یک روز تعطیل

بعد از مدتها صبح بیکار بودم و ساعتهادر رختخواب کش و قوس رفتم و دیدم تازه شده هشت، بلند شدم تا چراغهای حیاط را خاموش کنم، دیروز بالاخره برقکار اومد و کل چراغها را تعویض کرد ، به شیوه شیرازی گذاشته بودم تا آخری هم بسوزد بعد خبرش کنم، با تعجب گفت: همشون با هم سوختن؟!!!

خواستم در حیاط ورزش کنم پام رفت تو‌چاله، من برنامه ام برای سال جدید ورزش کردنه و به شما گفتم که در رودروایسی بیفتم، احیانا فیلمی، نرم افزاری، برنامه ای برای یوگا هست دانلود کنم؟

برگشتم خونه و به کوه ظرفها نگاه کردمو دیدم نه هنوز آمادگی روبرویی با این حجم دردناک را ندارم

آب جوش گذاشتم و صورت شستم و رفتم تو حیاط

زیر درختان نارنج بهار ریخته بود، جارو کردم در سبد ریختم که بعدا بشورمشان، عطری دارند

علفهای هرز را از دور درختان وجین کردم، ماجرای من و این علفها بامزه است، زشتها را وجین می کنم، خوشگلها را نگه می دارم و عجیب اینکه، علف هرز هرسال با سال دیگر فرق دارد!گمانم گند زدم به پوشش گیاهی منطقه

صاحب باغ پشتی صدایم کرد، از وقتی گوسفندانش را فروخته و برای چرا نمی آورد ، نمی بینمش زیاد

با هم گپ زدیم، به شوخی می گفتم باغت را می خرم اگر کسی خواست در آن ساخت و ساز کند و او‌ می گفت خانه ات چند؟

تشکر کردم ازش بابت گلهای وحشی  انتهای باغش را که به خاطر من درو نکرده بود تا منظره پشت پنجره ام قشنگ باشد، از حیرتش فهمیدم به خاطر من نبوده، از دستش در رفته!

برگشتم داخل خونه و چای سبز با نبات و بهار نارنج درست کردم و در مهتابی نشستم و عجب چیزی شده بود

و بالاخره دیدمش، شانه بسرهای پارسال را یادتون هست، حالا فقط یکی اومده بود اما از کرمی که به دهان داشت خیالم راحت شد خانمه هم یک جایی روی تخمها نشسته 

برگشتم داخل خانه و کرسی را جمع کردم و لحاف را هوا  دادم و زیرش را جارو زدم، رفیق خوبی بود برای شبهای سرد زمستانم

جاروبرقی متاسفانه دیروز از تعمیرگاه برگشت و کاملا سالم است، این مدت از زیر جارو در می رفتم به بهانه خرابی اش و حالا مجبور بودم که روشنش کنم، نمی دونم از کدوم بیشتر بدم می یاد، جارو یا ظرف؟ اوومممم....فکر کنم....هر دوتاش!

سرسری جارو زدم و  اتاقها را مرتب کردم، این کار را دوست دارم، دکور عوض کردم تا جای خالی کرسی پر شود و بالاخره آنتن تلویزیون را وصل کردم، بعد از سه سال

بله من از تلویزیون هم بدم می آید ، اما به دلیل فشار مهمانها مجبور شدم نصبش کنم

با ماست و توت فرنگی همسایه و پسته و گردو رشوه دانشجو ، چیزی به عنوان ناهار درست کردم و خوردم، شبیه معجون شد و خوشمزه بود

بقایای اشغالها را بردم در حیاط اون یکی همسایه برای مرغهایش بریزم، دیدم هست، درباره درختها و آفتها صحبت کردیم و یک بسته گردو رشوه دانشجو را بهش دادم و اونم تشکر کرد بابت هرس نی ها

خانه ویرانه ای در همسایگی من و اوست که پر از نی بلند شده و مار افتاده و هیچکس رسیدگی نمی کند، منهم دیروز کارگری را فرستادم داخل حیاطشان و تمام نی ها را قطع کرد و سم ریخت، تشکرش از این بابت بود

برگشتم خانه، باد می آمد و ابری شده بود، خواب می چسبید، با صدای باد و درخت خوابیدم

بیدار که شدم هوا بهتر شده بود

رفتم داخل حیاط و انجیرنروکی که بالای گلهای کاغذی سایه انداخته بود را چیدم، یاد گرفته ام بدون اره با داس هرس می کنم

بعد رفتم بالای نردبان و به بدبختی گیس های بید مجنون را کوتاه کردم، اینقدر که زیاد و نامرتب در آمده بود ،داشت کمرش می شکست، سرش که سبک شد کمرش را با طناب به دیوار چسباندم که استراحت کند

خودم هم رفتم اینستاگرام و گپی زدم با خوانندگان و پرتقال خوردم

بعد رفتم سراغ گیسوان یاس زرد که نمی گذاشت در خانه باز شود، موهای او را هم کوتاه کردم که زیرش دو قلمه پارسال را دیدم که حسابی بزرگ شده بودند، بیرونشان آوردم و یک جای آفتابگیر کاشتم

و متوجه شدم که بالاخره جای مناسب پالونیا پیدا شد

این طفلک از قبل از عید که خریدمش هنوز تو گلدون بود ، چون نباید کنار خانه، کنار چاه، و کنار لوله آب می بود! حالا اینجا کاملا متاسبش بود، کاشتمش، آبش دادم، ماچش هم کردم که جاگیر شود در خانه جدید

بعد با بلوک سیمانی باغچه جدیدی طراحی کردم تا وفتی بابایی آمد برایم اجرا کند

برگشتم روی صندلی مهتابی و آنقدر نشستم و به درختان و گلها و شانه بسر لبخند تا غروب شد و برگشتم خانه 

حالا انقدر شنگول بودم که بتوانم با سرنوشت محتومم در سینک روبرو شوم

نه خوب که فکر می کنم از ظرف بیشتر از جارو بدم می آید

تاریخدانان

دانشجوی اول: استاد چرا  موقع انقلاب فرح، زن رضاشاه، جسد را با خودش نبرد خارج؟

قیافه من: