خسیس هستم؟نمی دونم اما بیشتر مشکلم اینه که جستجو، انتخاب و خرید برایم مشکل است ،مصرف گرا هم اصلا نیستم ، دلبسته اشیا می شوم و اگه از وسیله ای راضی باشم تا وقتی شیره اش را بتوانم بکشم،دارمش و بله
جمله: چرا یکی دیگه نمی خری ؟ را هم زیاد می شنوم و دایورت می کنم تخمدان چپ!
اینطوری بود که مدت زیادی است با قاب شکسته نوکیا ٧٣٠ام روزگار می گذراندم و حرص بقیه را در می آوردم تا وقتی سرانجام دانشجویی توانست قاب مشابه اش را بیابد!
و الان با چهل تومن همان احساس دلپذیری را دارم که دیگران هنگام خرید خود گوشی
پی نوشت: قاب قبلی نارنجی بود این سبزه،آخ از اون لحظه ای که سر و صورت خودش را سبز کردم،یک حالییییی داددددددد
آخرین خط مشقی را نوشتم که مرداد باید می دادمش به ناشر و الان براش ایمیل کردم
فقط دو ماه تاخیر،به معیارهای ایران حالا خیلی هم نیستا!
و برای رفع خستگی نشستم یک سریال پلیسی نگاه می کنم که تنها حسنش جنیفرشه،من خیلی صورتش را دوست دارم،یک جور زیبایی بدوی و کولی داره، عشایری حتی ،زوایای صورتش خیلی برام دلنشینه
می گم نکنه چند ضلعی هایی که تازگی ها به مدد ژل و چربی در خیابون می شه دید می خواستن شبیه اون باشن؟