گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گزارش یک روز تعطیل

بعد از مدتها صبح بیکار بودم و ساعتهادر رختخواب کش و قوس رفتم و دیدم تازه شده هشت، بلند شدم تا چراغهای حیاط را خاموش کنم، دیروز بالاخره برقکار اومد و کل چراغها را تعویض کرد ، به شیوه شیرازی گذاشته بودم تا آخری هم بسوزد بعد خبرش کنم، با تعجب گفت: همشون با هم سوختن؟!!!

خواستم در حیاط ورزش کنم پام رفت تو‌چاله، من برنامه ام برای سال جدید ورزش کردنه و به شما گفتم که در رودروایسی بیفتم، احیانا فیلمی، نرم افزاری، برنامه ای برای یوگا هست دانلود کنم؟

برگشتم خونه و به کوه ظرفها نگاه کردمو دیدم نه هنوز آمادگی روبرویی با این حجم دردناک را ندارم

آب جوش گذاشتم و صورت شستم و رفتم تو حیاط

زیر درختان نارنج بهار ریخته بود، جارو کردم در سبد ریختم که بعدا بشورمشان، عطری دارند

علفهای هرز را از دور درختان وجین کردم، ماجرای من و این علفها بامزه است، زشتها را وجین می کنم، خوشگلها را نگه می دارم و عجیب اینکه، علف هرز هرسال با سال دیگر فرق دارد!گمانم گند زدم به پوشش گیاهی منطقه

صاحب باغ پشتی صدایم کرد، از وقتی گوسفندانش را فروخته و برای چرا نمی آورد ، نمی بینمش زیاد

با هم گپ زدیم، به شوخی می گفتم باغت را می خرم اگر کسی خواست در آن ساخت و ساز کند و او‌ می گفت خانه ات چند؟

تشکر کردم ازش بابت گلهای وحشی  انتهای باغش را که به خاطر من درو نکرده بود تا منظره پشت پنجره ام قشنگ باشد، از حیرتش فهمیدم به خاطر من نبوده، از دستش در رفته!

برگشتم داخل خونه و چای سبز با نبات و بهار نارنج درست کردم و در مهتابی نشستم و عجب چیزی شده بود

و بالاخره دیدمش، شانه بسرهای پارسال را یادتون هست، حالا فقط یکی اومده بود اما از کرمی که به دهان داشت خیالم راحت شد خانمه هم یک جایی روی تخمها نشسته 

برگشتم داخل خانه و کرسی را جمع کردم و لحاف را هوا  دادم و زیرش را جارو زدم، رفیق خوبی بود برای شبهای سرد زمستانم

جاروبرقی متاسفانه دیروز از تعمیرگاه برگشت و کاملا سالم است، این مدت از زیر جارو در می رفتم به بهانه خرابی اش و حالا مجبور بودم که روشنش کنم، نمی دونم از کدوم بیشتر بدم می یاد، جارو یا ظرف؟ اوومممم....فکر کنم....هر دوتاش!

سرسری جارو زدم و  اتاقها را مرتب کردم، این کار را دوست دارم، دکور عوض کردم تا جای خالی کرسی پر شود و بالاخره آنتن تلویزیون را وصل کردم، بعد از سه سال

بله من از تلویزیون هم بدم می آید ، اما به دلیل فشار مهمانها مجبور شدم نصبش کنم

با ماست و توت فرنگی همسایه و پسته و گردو رشوه دانشجو ، چیزی به عنوان ناهار درست کردم و خوردم، شبیه معجون شد و خوشمزه بود

بقایای اشغالها را بردم در حیاط اون یکی همسایه برای مرغهایش بریزم، دیدم هست، درباره درختها و آفتها صحبت کردیم و یک بسته گردو رشوه دانشجو را بهش دادم و اونم تشکر کرد بابت هرس نی ها

خانه ویرانه ای در همسایگی من و اوست که پر از نی بلند شده و مار افتاده و هیچکس رسیدگی نمی کند، منهم دیروز کارگری را فرستادم داخل حیاطشان و تمام نی ها را قطع کرد و سم ریخت، تشکرش از این بابت بود

برگشتم خانه، باد می آمد و ابری شده بود، خواب می چسبید، با صدای باد و درخت خوابیدم

بیدار که شدم هوا بهتر شده بود

رفتم داخل حیاط و انجیرنروکی که بالای گلهای کاغذی سایه انداخته بود را چیدم، یاد گرفته ام بدون اره با داس هرس می کنم

بعد رفتم بالای نردبان و به بدبختی گیس های بید مجنون را کوتاه کردم، اینقدر که زیاد و نامرتب در آمده بود ،داشت کمرش می شکست، سرش که سبک شد کمرش را با طناب به دیوار چسباندم که استراحت کند

خودم هم رفتم اینستاگرام و گپی زدم با خوانندگان و پرتقال خوردم

بعد رفتم سراغ گیسوان یاس زرد که نمی گذاشت در خانه باز شود، موهای او را هم کوتاه کردم که زیرش دو قلمه پارسال را دیدم که حسابی بزرگ شده بودند، بیرونشان آوردم و یک جای آفتابگیر کاشتم

و متوجه شدم که بالاخره جای مناسب پالونیا پیدا شد

این طفلک از قبل از عید که خریدمش هنوز تو گلدون بود ، چون نباید کنار خانه، کنار چاه، و کنار لوله آب می بود! حالا اینجا کاملا متاسبش بود، کاشتمش، آبش دادم، ماچش هم کردم که جاگیر شود در خانه جدید

بعد با بلوک سیمانی باغچه جدیدی طراحی کردم تا وفتی بابایی آمد برایم اجرا کند

برگشتم روی صندلی مهتابی و آنقدر نشستم و به درختان و گلها و شانه بسر لبخند تا غروب شد و برگشتم خانه 

حالا انقدر شنگول بودم که بتوانم با سرنوشت محتومم در سینک روبرو شوم

نه خوب که فکر می کنم از ظرف بیشتر از جارو بدم می آید

نظرات 8 + ارسال نظر
هوپا سه‌شنبه 11 اردیبهشت 1397 ساعت 22:06 http://t.me/MrHopa

شاید این اتفاقا برا خیلیا بیافته،
این نوع نگاهت به اتفاقاس که خیلی دوست داشتنی ه :)

سارا سه‌شنبه 11 اردیبهشت 1397 ساعت 18:06

به به . چه دلنشین. در مورد ظرف ها من کاملا بر عکس هستم. دوست دارم ظرف بشورم. مهمون که میاد همه رو خودم میشورم. اما اما اما. از شستن قاشق چنگال و قابلمه و ماهی تابه و اون چیزهای گنده که تو سینک جانمیشن و همش به شیر اب میخورن متنفرم.ما بقی رو دوست دارم شستنشون رو

شیدا سه‌شنبه 11 اردیبهشت 1397 ساعت 14:12

سلام، روز پرباری داشتید. شاد باشید

گندم سه‌شنبه 11 اردیبهشت 1397 ساعت 08:25

یک روز رویایی منهای ظرف ها

سندباد سه‌شنبه 11 اردیبهشت 1397 ساعت 07:26

آهااااااااا مرسی. چرا من اونجوری فکر کردم؟؟!

الا دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 ساعت 15:16

من اول با وسایل برقی و دیجیتالی شروع کردم. سالیان پیش. تلویزیون ، جارو برقی(هیچوقت نداشتم!صدا میداد هل میشدم).
بعد تلفن رو مرخص کردم. الان فقط یک لپتاب دارم. و مابقی وسایل رو هم دارم مرخص میکنم. (بشقاب قاشق و قابلمه اضافه هم ندارم). سه تا صندلی و یک میز قراره بمونه. و نمیدونی زندگی چقدر بهتره(البته بنظر من). سینک میخوای چکار؟. لگن یا سطل بذار. با آب داغ ظرفها رو بشور. آب سطل تو توالت.البته با دستمال کاغذی خوب ظرفها را باید قبلا پاک کنی. و دستمالها تو سطل آشغال.بعد با یک کتری آب جوش ظرفها برق میزنه.(مایع ظرفشویی هم نمیخواد!)

تیلوتیلو دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 ساعت 08:56 http://meslehichkass.blogsky.com/

چه روز خوبی
به به

سندباد یکشنبه 9 اردیبهشت 1397 ساعت 23:36

ای جان
علف هرزها خیلی بامزه بود داستانشون
سم ریختن مارها بمیرن؟ نمیدونم چرا دلم براشون سوخت. با اینکه می ترسم ازشون
اگه هرس نمیکردین نی ها رو شاید راهی به تالار اسرار هری پاتر باز میشد

نه سم برای خشکوندن نی ها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد