آخ که چه هوایی شده
انواع و اقسام پرندگان اهلی و وحشی (طوطی هم دیدم آخه) پس از نم بارون، توی محل ما غوغا به پا کرده اند.
می میرم واسه این هوا با ترنم آهنگ های جیمز لست و کلایدرمان و ... البته غوغای پرندگان!
وای از خنده مردم. خ جالبه این برخوردهای اتفاقی.
من هفته پیش توی هلند توی یه کنفرانس دوست صمیمی ِخواهرم را دیدم که توی تهران فلسفه اسلامی داره می خونه و برای ارایه رساله اش اومده بود. بعد من از گوشه چشم دیدم که اومدداخل سالن پذیرایی قبل کنفرانس شد و بعد همینطوری داشت چشم می چرخوند توی سالن. من را دید. سریع اطراف را نگاه کرد و رفت بیرون. جلسه صبح گنفرانس را نیومد. عصر اومد با روسری نصفه نیمه. من هم دیدم معذبه اصلا جلو نرفتم فرداش پیش اومد که اتفاقی توی یک صف پشت هم افتادیم. شروع کرد به حرف زدن و پرحرفی زیاد. که از استرسش بود. اخر سر هم دیگه گفت امیدوارم به کسی از حلقه دوستان ما نگی من را اینجا دیدی خیر سرم دارم فلسفه اسلامی می خونم فردا ظاهر و حجاب من را می کنند پیراهن عثمان. دلم سوخت که محقق اومده کنفرانس علمی اما چقدر مجبوره زیر پرس باشه برای هیچی
متوجه نشدم چرا استخر رفتن باید دستپاچگی ایجاد کند؟! اگر توی گی لوکال های بارسلونا همدیگر را می دیدند باز یک توضیحی برایش می دیدم! یا بعضی خیابانها که پر از ترانس های برزیلی هستند و یا red light street های هلند و آلمان. استخر؟!!
اونوقت جنسیتشون چی بوده؟ هر دو خانم؟ هر دو آقا؟ یکی خانم یکی آقا؟
اخری
آخ که چه هوایی شده
انواع و اقسام پرندگان اهلی و وحشی (طوطی هم دیدم آخه) پس از نم بارون، توی محل ما غوغا به پا کرده اند.
می میرم واسه این هوا با ترنم آهنگ های جیمز لست و کلایدرمان و ... البته غوغای پرندگان!
پس اینکه حق الزحمه و دستمزد رو دیر میدن یه حکمتی داره!
و ما نمی دانستیم!!
وای از خنده مردم. خ جالبه این برخوردهای اتفاقی.
من هفته پیش توی هلند توی یه کنفرانس دوست صمیمی ِخواهرم را دیدم که توی تهران فلسفه اسلامی داره می خونه و برای ارایه رساله اش اومده بود. بعد من از گوشه چشم دیدم که اومدداخل سالن پذیرایی قبل کنفرانس شد و بعد همینطوری داشت چشم می چرخوند توی سالن. من را دید. سریع اطراف را نگاه کرد و رفت بیرون. جلسه صبح گنفرانس را نیومد. عصر اومد با روسری نصفه نیمه. من هم دیدم معذبه اصلا جلو نرفتم فرداش پیش اومد که اتفاقی توی یک صف پشت هم افتادیم. شروع کرد به حرف زدن و پرحرفی زیاد. که از استرسش بود. اخر سر هم دیگه گفت امیدوارم به کسی از حلقه دوستان ما نگی من را اینجا دیدی خیر سرم دارم فلسفه اسلامی می خونم فردا ظاهر و حجاب من را می کنند پیراهن عثمان. دلم سوخت که محقق اومده کنفرانس علمی اما چقدر مجبوره زیر پرس باشه برای هیچی
سه بار خوندم تا دوزاریم افتاد یعنی چی خیلی با حاله ولی خدا نصیب نکنه بخصوص تو سیستم دولتی اوه اوه اوه
متوجه نشدم چرا استخر رفتن باید دستپاچگی ایجاد کند؟! اگر توی گی لوکال های بارسلونا همدیگر را می دیدند باز یک توضیحی برایش می دیدم! یا بعضی خیابانها که پر از ترانس های برزیلی هستند و یا red light street های هلند و آلمان. استخر؟!!
خیلی خوب بود
:))))))))))))))))
چقدرم بعدش هم حرص خوردن هم خندیدن :)))
چه تابوهایی واسه خودمون ساختیم! (ساختن؟)
در مقابل، شرم آورترین گناه انسانی (دروغ) صبح تا شب و در عیان رواج داره!
عجب !!!!!!!!