من واقعا نمیدونستم آلودگی هوای تهران یعنی چه تا وقتی که یه بار توی روزهای آلوده تهران گذرم به یکی از چهار راه ها افتاد و واقعا نفسم بند اومده بود به نظرم میشد دود رو که وارد ریه میشه رو با چشم غیر مسلح دید
فاجعه وقتی بیشتر شد که توی خیابونوهای قشنگ شمال شهر برفهای کنار جاده کاملا از دود سیاه شده بودند و منظره تاسف باری بود
راستی مدتها از رهای روزنامه نگار خبری نبود باورت میشه همین چند روز قبل با ماشین از شهر زده بودم بیرون همین طور که فکرم افسار گسیخته به همه جا سر میزد نمیدونم چی شد یاد وبلاگت و سفرهات افتادم و اینکه از رها و مسافرت با اون چیزی نمینویسی فکر کردم قهرید باهم و کلی افکار جنایتکارانه بین شما دونفر به ذهنم اومد
یعنی داشتم درباره این نظریه فکر میکردم که هر دوستی یه روزی به آخر میرسه
ولی انگار شما دوتا هنوز دوستید با هم
بد شانس ترین گروه ، کسانی هستند که در تهران ریشه ای داشتند و ترک تهران برایشان به دلایلی غیر ممکن است. من دوستان بیمار و رنجور از وضعیت تهران را هر بار ملاقات میکنم. و داستانهایشان را میشنوم و علیرغم بیماری و رنج ، عاجز از مهاجرت به جایی دیگر هستند.البته بنده هم بعنوان میمان مهاجر، جزو همین گروه هستم.
من واقعا نمیدونستم آلودگی هوای تهران یعنی چه تا وقتی که یه بار توی روزهای آلوده تهران گذرم به یکی از چهار راه ها افتاد و واقعا نفسم بند اومده بود به نظرم میشد دود رو که وارد ریه میشه رو با چشم غیر مسلح دید
فاجعه وقتی بیشتر شد که توی خیابونوهای قشنگ شمال شهر برفهای کنار جاده کاملا از دود سیاه شده بودند و منظره تاسف باری بود
راستی مدتها از رهای روزنامه نگار خبری نبود باورت میشه همین چند روز قبل با ماشین از شهر زده بودم بیرون همین طور که فکرم افسار گسیخته به همه جا سر میزد نمیدونم چی شد یاد وبلاگت و سفرهات افتادم و اینکه از رها و مسافرت با اون چیزی نمینویسی فکر کردم قهرید باهم و کلی افکار جنایتکارانه بین شما دونفر به ذهنم اومد
یعنی داشتم درباره این نظریه فکر میکردم که هر دوستی یه روزی به آخر میرسه
ولی انگار شما دوتا هنوز دوستید با هم
بد شانس ترین گروه ، کسانی هستند که در تهران ریشه ای داشتند و ترک تهران برایشان به دلایلی غیر ممکن است. من دوستان بیمار و رنجور از وضعیت تهران را هر بار ملاقات میکنم. و داستانهایشان را میشنوم و علیرغم بیماری و رنج ، عاجز از مهاجرت به جایی دیگر هستند.البته بنده هم بعنوان میمان مهاجر، جزو همین گروه هستم.
فک کنم اونایی که سالها تو جاهایی مث تهران زندگی کردن از همین گونه ها که گفتین، شدن
ریه های شمالی ها صورتیه و مال تهرانیا خاکستری
این عموی یکی ا دوستان خواهرم که پزشکه و تو یکی از مراکز پزشکی کار می کنه گفته...
مامان رها رو هم که راه به در کردین...