در جلوی سواری های شمال، همیشه آشوبی به راه است، راننده ها نام شهرها را فریاد می زنند و هرکدام مسافران را دعوت به ورود به دفتر خودشان می کنند و اصرار دارند که همین الان ماشین حرکت می کند
در میان این شلوغی مردی میانسال قدم زنان به جلوی آنان رسید و همه به سمتش دویدند و از او پرسیدند که به کجا می رود؟
مرد ایستاد و همه منتظر ،
مرد به همه دفتر ها و درها و مردها نگاه کرد
یکی از راننده ها جلو آمد و سوالش را تکرار کرد:
آقا شما کجا تشریف می برید؟
مرد سرانجام سکوتش را تمام کرد وبا شادمانی غیرمنتظری گفت: خونه
اینو باید مجانی می رسوندن! به خاطر شوق و ذوقش!
hihihii
عجب حال گیری بود مرده!
از ترمینال شرق می ری شمال؟
:))) آره
نه از ترمینال غرب