مرد جوان نابینای وارد اتوبوس شد و گفت: با سلام خدمت دوستان و عزیزان محترم، امیدوارم که یلدای دلپذیری در راه داشته باشید، بنده اینجا هستم تا برای شما آواز بخوانم و از این راه کسب درامد کنم، امید است که مورد لطف و توجه شما قرار گیرد، پیشاپیش سپاسگذارم، آهنگی که اکنون برای شما می خوانم از زنده یاد بانو مرضیه است، سپاس
بعد شروع کردن به خواندن
اتوبوس در سکوت بود، چند نفر به آرامی اسکناسی را به دستانش نزدیک کردند اما بقیه صبر کردند تا آوازش تمام شود
بعد از گرفتن اسکناسها که با تشکر مدام بود گفت:
از شما هنر دوستان عزیز که به اواز من گوش سپرید کمال تشکر را دارم، امید که پسندید باشید ،روز و روزگار بر شما خوش و خداحافظ شما
هنوز همه اتوبوس ساکت بود
اتوبوس ایستاد و مرد جوان پیاده شد، پیرمردی جلوی برخورد او با دیوار ایستگاه را گرفت و به سمت پله راهنمایی اش کرد، داشت پیاده می شد که ناگهان مردی از ته اتوبوس داد زد
دمت گرم
چقدر شفاااااف
چرا خودت واکنش نشان ندادی ????
دادم نشنید، دور بودم ازش
و چرا نفس راحت نمیکشیدی!
نگران بودم هیچکس ، هیچ واکنشی نشان ندهد
واقعا لذت بردم
دمش گرم م م م م مم
صادق و نازنین
خ باحال بود
- من رایاد نسل جوون و تین اجرهای الان می اندازه که واقعا دل به دریا زده اند و هرچی هستند را نشون می دهند و کاهی ادم وحشت می کنه که چطوری سر سلامت به در می کنند اکر همشیه اینقدر رو هستند