گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

یعنی عاشق. شیوه برخوردش با مشکلات شدما

داش می خوند: چه خوبه که آدم همیشه  یارش کنارش باشه، گوشی اش زنگ خورد و مخاطب خاصش اعتراف کرد که ازدواج کرده  اما در شرف جدایی است!!!

گوشی را قطع کرد و به خواندن ادامه داد فقط آهنگ را عوض کرد: حال منم خرابه، خرابه ، خرابه 

نظرات 22 + ارسال نظر
رهای کامنتها یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 16:17

درست می گید الان جان.

ای ول گندم ِ عزیز. کارت درسته شما. چقدر خوبه اینطوری فکر می کنید. :)

گندم یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 15:02 http://minima.blog.ir

سلام متشکرم از راهنمایی دوستان
البته من کسی نیستم که نشناسدش من معلمشون هستم و خب با این کلاس صمیمی تر هستم .
خودم هم به این نتیجه رسیده بودم که خودمو کنار بکشم و تصمیم رو به عهده خودش بذارم .
گاهی که وارد مشکلات زندگی بچه ها میشم خیلی درگیرم می کنه و برام سخته .
بازم ممنون که یادم انداختید باید این دوست نامرد رو دعوا کنم

الا یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 14:14

رها جان:
پشتوانه تربیتی و ارزشهایی که بشکل پرنسیب از خانواده میگیری و در اون شرایط بزرگ میشی ، صد درصد تعیین کننده است در تصمیم گیری ها آینده ات. یا اینکه اگر در شرایط خیلی وحشتناکی گیر کردی ، تا چه حد مرزها و پرنسیب هایت را زیر پا میگذاری.
اما مجموعه فقر فرهنگی و شرایط اجتماعی آشفته ، میتونه فجایع غیر قابل کنترل بوجود بیاره. که تا حدی روی تا حدی اصرار دارم، میتوان فاجعه را محدود کرد. با کمک از بیرون. چنانچه در اروپا ، سازمانهای مددکاری، یا قوانین دقیق نوشته شده، فجایع را کنترل یا محدود میکنند. هر چند در این سالهای اخیر، قوانین و سازمانها هم به عجز خودشان اعتراف میکنند. و برنامه های آموزشی از نوع پایه ای و جدید دارند درست میکنند.

رهای کامنتها یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 13:50

گندم جان،
من اگر جای شما بودم یه جوابی دندون شکن به این فضول ِ مارمولک می دادم که اومده داره راپورت مثلا دوست "صمیمی" اش را به کسی می ده که اون را نمی شناسه. فارغ از کار چندش اور و بی اخلاقی ای که اون فرد انجام می ده همین حقه بازی و کارد از پشت زدن اون دوست هم بدتر نباشه بهتر نیست. یادم می اد وقتی در ایران هنوز کار درمان میکردم یه خانمی بود که از باغبونشون باردار شده بود و سریع اومده بود برای کارهای ابورشن و اینها ... همه اعتقاد داشتند جتما باید همسرش را در جریان گذاشت من بی نهایت قاطع جلوشون وایستادم که اون به ما مربوط نیست! یعنی یاد بگیریم که قاضی نیستیم به ما هم ربط نداره که بخواهیم رابطه ای را اصلاح کنیم یا هر چی. دقیقا به خود اون دو نفر بستکی داره و در اون جا ما نقشی به جر نقش درمانگر نداریم. حالا یا کار اون فرد را انجام می دهیم یا نه. تمام.
راستی سلام جان. من هم بدم نمی اد از چت سال نوی!! :)

رهای کامنتها یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 13:46

درست می گی الا جون شما. من هم اگر هم این سالها در ایران زندگی می کردم. شاید و شاید عین همین فرد مورد اشاره در این پست میشدم و یا بدتر. ولی بعضی چیزها مثل این سطح حقه بازی و رندی و رذلی دیگه واقعا نوبره. واقعا شک دارم تا این سطح می تونستم سقوط کنم. من گاهی با یکی دو تا از دوستام که حرف می زنم اینقدر راحت و اسوده و طبیعی از این موارد حرف میزنند که انگاه خب بالاخره طبیعیه ادم به فکر اینده اش باشه...اصلا بی نهایت رایجه. به خصوص اون مورد پلید داشتن دوست دختر که چندین سال بزرگتره و کارمند و دست به جیب وقتی که خود فرد رذل، متاهل هست و احتمالا چندتوله هم داره اما بدش نمی اد دستش توی جیب دیگران باشه. من اصلا نمی تونم فکرش را هم کنم و این که اینفدر فراوونه

گندم یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 08:23 http://minima.blog.ir

دیروز یکی از بچه ها منو از کلاس کشیده بیرون که خانمی یکی از دخترای متاهل کلاس یک ساله که با یکی دیگه دوسته من به عنوان دوست صمیمیش نگرانشم چکار باید بکنم ؟
منم از دیروز موندم همینجور که چه توصیه ای میشه کرد و چی باید گفت ؟
و تنها دلیلی که توضیح داده اینه که همسرم رو دوست ندارم اونم اوایل زندگیمون به من خیانت کرده این به اون در


خواستم بگم که این کلاهبرداری های عاطفی دو طرفه اتفاق می افته و شرمنده ام که بگم اینبار توپ فقط تو زمین آقایون نیست

الا شنبه 3 بهمن 1394 ساعت 15:10

یک نکته مهم یادم رفت چون این بحث طولانیه و جایش اینجا نیست. اما خیلی خلاصه :
این بهم ریختگی و اشفته گی رو در جامعه غرب هم میبینی. اروپا را باید جدا دید. اروپا همیشه خودش را از سقوط اخلاقی " نسبتا " نجات میدهد. آنهم بخاطر : " الیت " پنهانی، که تعیین کننده خط کلی سیر فرهنگی و اجتماعی جامعه است. دوتا چشمی که از بالا ناظر به جامعه است.بقولی: اروپای افلاطونی در مقابل آمریکای ارسطویی.

الا شنبه 3 بهمن 1394 ساعت 14:43

چندی پیش یک مقاله خواندم به نام " فرهنگ تمسخر " در ایران. مقاله بسیار جالبی بود. که سیر انحطاط اخلاقی امروز جماعت رو بررسی کرده بود. و اینکه در طول تاریخ، ما دوره های سختی را گذرانده ایم. بعد از حمله مغول به خاطر نا امیدی از دنیای بیرون ، عرفان رشد کرد. که خب این باعث رشد زبان و ادبیات بود. ولی امروز فقط برای تحمل شرایط سخت کاری بجز جوک گفتن ، و مسخ کردن اصل موضوع نمانده. مقاله جالبی است . خواندن آن را به همه توصیه میکنم. و جواب بسیاری از سئوالها را میتوانید در این مقاله پیدا کنید.

الا شنبه 3 بهمن 1394 ساعت 14:33

فجایع اخلاقی از نوع دیگر ( نه ناموسی ) در آنها میبینم، که باور نکردنی است. با خودم فقط فکر میکنم ، اگر من هم در همین مجموعه بودم ، از کجا معلوم که اینجوری نمیشدم؟ اگر من هم از یکطرف مجبور به حفظ روابط و از طرف دیگر مشغول تنازع بقا خودم میشدم ، شاید در گیجی کامل ، کم و بیش شبیه همین ها میشدم.
بقیه در کامنت بعدی

الا شنبه 3 بهمن 1394 ساعت 14:22

رها جون، ببین اون جامعه رو نباید ، با نرم و ارزشهای جا افتاده و با معنا ارزیابی کرد. با چشم یک مجموعه بهم ریخته و تا حدی مسخ شده باید نگاه کنی . من هر سال به ایران میروم. و دیدار با فامیل درجه یک دارم. مادر ، خواهر ها ، خواهر زاده ها. از نسل یک تا سوم.
بقیه در کامنت بعد

رهای کامنتها شنبه 3 بهمن 1394 ساعت 12:52

دیشب یکی روی تویتیر یه ویدئو جدید گذاشته بود از نکبتی به نام فرزاد جمشیدی که مجری برنامه های مذهبی بود و پارسال مشخص شد که یکساله به یه دختر خانم علاقه مندشده حتی رفته خواستگاری اش و خانواده دختره در جریان...چند بار با هم سفر کیش و این ور و اور رفته اند و بعد یه سال و نیم یا چقدر معلوم شده یارو زن داره مجری یه!!! اصلا هم تازه خجالت زده نبود. برایش ممنوعیت و شلاق در نظر گرفته بودند به خاطر رابطه نامجاز ...یعنی یارو که مجری اخلاص و برنامه های مذهبی هه..هر یه کلمع در میون 5 تا ایه می خونه این جوری بوده ..حالا نصف مذهبی ها که با طلبکاری و پر رویی صیغه میغه می کنند شرف دارند به این انسانهای پلید موش. حالبه که هر چی پیش می ره عادی هم میشه. یعنی دو طرف متعجب ِ زیاد نمیشوند. مثل این موردی که شما نوشتی طرف یعنی منفجر نشد؟> نمرد!! ادامه داد یه شعر دیکه را!!! عجبا

من شنبه 3 بهمن 1394 ساعت 08:33 http://meslehichkass.blogsky.com/

زهره سادات جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 22:29 http://pardisemouod.blogfa.com

اما در مورد این پست:
این "در شرف جدایی" هم انگار مد شده. یک هو یادم افتاد یک خانومی که حتی با آقای در شرف جدایی و ادعای سالها دور از همسر اول زندگی کردن؛ همسفر هم شد و تو سفر فهمید که آقاپشت تلفن داره میگه چشم عزیزم، چشم، میخرم. گفتم که اومدم ماموریت،برای بچه ها هم سوغات میخرم، ببینم میخرم چشم چشم.

البته آقای در شرف جدایی همونجا کتکی نوش جان کرده بود. چون در کشوری این گند رو زده بود که مرد نمی تونست دست روی زن بلند کنه.
(سفر و حتی ارتباط یک خانم با مردی که همسری داره و هنوز جدا نشده رو تایید نمی کنما. منظورم کلیت این جریان "در شرف جدایی" بود و متعلقاش)
خدا همه رو عاقبت به خیر کنه.

زهره سادات جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 22:14 http://pardisemouod.blogfa.com

اوه اوه بحث انگار تو یک پست دیگه بود و من اینجا کامنتش رو گذاشتم

اگه صاحب خانه قبول کنه من با عید شنیدنی موافقم. این کار رو قبلن نه تو وبلاگم اما جای دیگه انجامش دادم و خیلی بازخورد خوبی گرفتم...
تنها صداست که می ماند

زهره سادات جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 22:08

هر زمان گیسو چیزی می نویسه تن و بدنم میلرزه که الان سیما میاد و ...
بعضی ها دوست دارن تو دنیای وبلاگنویسی دنبال باگ و رخنه هایی در ذهن و نوشته های آدمها بگردن تا همون رو علم یزید کنن. سخته که آدم با در نظرگرفتن وجود یکی مثل اون خانم بخواد بنویسه. اگه بخوای مواظب نوشته هات باشی که دیگه گیسو نیستی، نوشته ها و مخصوصن بداهه نویسی هات به درد مخاطبین نمی خوره.
منظورم این نیست که همه باید بیان و به به چه چه و تایید کنن. نظر مخالف باعث رشد آدما میشه حتی در همین طنز نویسی ها، اما خواننده ها می دونن که خانم سیما یک منتقد منصف نبود.
شخصن از وجود اون آدم آزار میدیدم.امیدوارم برای همیشه رفته باشه سراغ زندگیش.

سلام جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 17:03

ممنون خانم طلا از پاسخ توضیحی. چون سیناپسی که در پُست اومده گویا نبود.

به نظر من کلاهبرداری احساسی بدترین و کثیف ترین نوع کلاهبرداری هست. فرد رو بخود وابسته عاطفی می کنن و سپس 10 تا راز مگو برملا میشه.
در این قصه ی خانم طلا، طرف (خانومه یا آقاهه اون طرف خط) قبل از اینکه متارکه کنه، گفته بزار یه زاپاس واسه بعدا آماده کنم.
حالم بد شد.

رهای کامنتها جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 10:54

خیلی از مردم امروز ِ ایران را که آدم می بینه از عمق بی اخلاقی و بی مرامی اشون آدم وحشت می کنه. چقدر من از این موارد دیده و شنیده باشم؟ اصلا باور نکردنی! چه مرد چه زن ...خیلی ها در عین زندگی متاهلی که طبعا باید متعهدی هم باشه، چند تا دوست پسر یا دوست دختر هم دارند اینقدر هم رفت و امد دارند که طرف اشون باور می کنه که اینها مجرد هستند!
یه نوع خ وحشتناک هم مردهای جوان متاهلی هستند که دوست دختر سن بالاتر اما کارمند می گیرند و هر ماه تیغشون می زنند تا یه محل سگ اون دختر بذارند یا نگذارند...اصلا حالم بد شد از این پست. چون این پست ایران ِ ماست.

پرژین پنج‌شنبه 1 بهمن 1394 ساعت 23:13

بله.کرد هستم و سنندج زندگى مى کنم و ممنون بابت کامنت شما

پرژین چهار سال در سنندج زندگی کردم، آبیدر ،،، دور میان ، ،،،میان اقبال ،،،، قریان ،،،یک عالمه دوست کرد و حقیقتا در سراسر ایران مردمی به مهربانی کردها ندیدم

پرژین پنج‌شنبه 1 بهمن 1394 ساعت 22:41 http://parzhin1359.blogfa.com

سلام و ارادات
من پیغام شما رو توى اینستاگرام نگرفتم.دلیلش هم انگار ورژن اینستاگرامم هست که به روز شدنش هم هر بار با اشکال رو به رو میشه.اینجا خواستم که خواهش کنم اگر ممکنه پیغام رو توى وبلاگم بنویسید.شاید لازم باشه یادآورى کنم پرژین زاگرس اینستاگرام همون پرژین بلاگفاست؟
من به شما خیلى ارادت دارم سرکارخانم گیس طلا

عزیزی شما، خصوصی برات گذاشتم

سامورایی پنج‌شنبه 1 بهمن 1394 ساعت 21:32

یه روز کسی رو که یه زمانی دوست داشتم اومد اداره
منم همین طور شروع کردم برای خودم خوندن
داغ یک عشق قدیمو اومدی تازه کردی

شهر خاموش دلم رو تو پر آوازه کردی

آتش این عشق کهنه دیگه خاکستری بود

اومدی وقتی تو سینه نفس آخری بود

به عشق تو زنده بودم منو کشتی

دوباره زنده کردی

دوست داشتم دوستم داشتی ....
به اینجا که رسید مردد موندم چه کنم
آخه اونکه دوستم نداشت

سلام پنج‌شنبه 1 بهمن 1394 ساعت 20:22

این که خبر غمیگینی نبوده، چرا حالش یه دفعه خراب شد؟ یارش داره متارکه می کنه و بزودی آماده ازدواج میشه و میاد کنارش.


خانم الا؟
استقبالی از پیشنهاد «هم شنیداری» نشد. منم از خیرش گذشتم. همینجوری مثل فلینگستون های عصر حجر میشینیم تایپ می کنیم.

خب فکر می کرد یارش مجرده

الا پنج‌شنبه 1 بهمن 1394 ساعت 19:12

این خیلی خوب بود! کلی خندیدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد