گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

نارسیسم حاد و غیرقابل درمان

استاده هنوز در حال تدریس  روش تحقیق توصیفی است  و از روشها و رویکردهای جدید هیچ اطلاعی ندارد ، علاوه بر آن کلاسهای به شدت خسته کننده و فن بیان داغانی دارد

موقرمز در تلاش که شکایات دانشجوها را به گوشش برساند تا اندکی خودش را رشد دهد 

در جلسه بین  صحبتها به او می گوید که دانشجویان ناراضی هستند از دانشگاه، استادها، ، انتظاراتشون زیاده ، 

اونم متعجب که چرا

موقرمز می گه: خب مثلا وقتی بینامتنیت درس می دم اگه بپرسن گفتگومندی باختین چیه و من ندونم خیلی بده دیگه... 

استاده  با تاسف برای موقرمز سر تکان داده و می گه: بله خیلی بده براتون

نظرات 23 + ارسال نظر
رهای کامنتها جمعه 9 بهمن 1394 ساعت 19:05

:) اها.

مرسی از توضیجت. خدا عاقبت همه را به خیر کنه به قول همسایه مامانم اینها!!

سلام جمعه 9 بهمن 1394 ساعت 17:05

لا اله الا الله
کجاش نظر من «سیماگون» بوده آخه؟
یه خیلی منظورمو توضیح دادم، تازه میگن پشیمون شده.
واقعا که.

رهای کامنتها جمعه 9 بهمن 1394 ساعت 12:45

سر چی؟ من فقط اومدم دیدم اااکامنت خودم حذف شده و اینکه سلام تشکر می کنه گفتم پس یه داستانهایی شده ما غایب بودیم و هر دو دقه رفرش نمی کردیم بلکه هر روز رفرش می کردیم!!

از انجا که سلام بابت آن کامنت سیما گون پشیمان بود، مطالب مرتبط با ان پاک شد و بله یک داستانهای بود

رهای کامنتها پنج‌شنبه 8 بهمن 1394 ساعت 13:18

یعنی شما چند تا کامنت را حذف کردی گیس جان؟

والا گمونم یه ده تایی شد

سلام پنج‌شنبه 8 بهمن 1394 ساعت 11:58

ممنون خانم طلا

سامورایی پنج‌شنبه 8 بهمن 1394 ساعت 01:06

ای بابا چرا اینجا اینطوری شد

ولی خب
همه ما گیس طلا رو میشناسیم و میدونیم کینه ای نیست و به دل نمیگیره
به نظرم بعضی وقتها حالا واقعا داستان سو تفاهم یا هرچیزی بوده یه معذرت خواهی بهتر از تفسیر کردن و کش داد ماجرا ست
این چیزا خوب نیست بین دوستان یک جمع

الا چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 23:11

سلام جان
پسر خوب ، آخه چرا حالا از اینطرف بام میفتی. اینجا انگار به هیچکس نمیشه گفت بالای چشمت ابروئه. گفتیم یه حرده آروم تر بازی کن! همین!
بابا زرم ترکید! ترقه چیه ؟ انگار راس راسی وسط دعوای خیابونی گیر کردیم. اون کسی که باید هر چه زودتر غیب بشه منم نه شما. چون واقعا وحشت میکنم از این کامنتها.
گیسو جون ما رفتیم. خدا بهت صبر بده! من دل و جرئت تهدید ندارم!

سلام چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 22:28

باشه.
اصلا میرم روی سکوی تماشاچی ها مینشینم
اما اگه یه وقت ترقه افتاد وسط کامنتهاتون، نگید من بودم ها.

اینم بگم و برم.
خیـــــــــــــــــلی نامردین

الا چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 21:59

بقیه کامنت،
توجیه شما هم به نظر من ، به اندازه کامنت اتان بیربط و تکرار طعنه دیگری بود. این شد ، دو تا کارت زرد!
تا آنجایی که من از خواهرک که مشغول درس است ، ( در دانشگاه دولتی و معتبر ) شنیده ام :
خیلی از استادان جوان حتی اطلاعاتشان به روز نیست. خودشان راحت سر کلاس اعتراف میکنند. و میگویند نمیدونم. برو تحقیق کن و بمن هم بگو! من وقت ندارم همه چیز را بدانم.
پس آقا سلام جان،
در کامنت گذاری کمی مراقب باش. دو تا کارت زرد داری!
بعدا مجبور میشی ، بری کنار بازی رو نیمکت بشینی!

سلام چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 21:58

خب مثل اینکه هیچ امیدی به کمک نیست.
اما هم از کسانیکه منظورم رو متفاوت تفسیر کردن شاکی ام. هم از خودم.
آخه من که در پُست مربوط به درختکاری، نظر داده بودم که حتما سوالات خانم طلا سخت بوده که اینقدر بچه های زیادی افتادن پس چرا الان از نوشته من استنباط میشه که خانم طلا دارای دانش قدیمیه؟
2 بار توضیح دادم که خانم طلا 2 ساله که تحصیلشون تموم شده، پس چجوری به من نسبت میدین که منظورم از استادان با دانش قدیمی، خانم طلا بودن؟

تازه هم! من که همیشه بی رودربایستی نظر دادم حتی اگر نظرم مخالف سایرین بوده. چرا باید اینبار به طعنه متوسل بشم؟!

خیلی نامردیه.

کارت زردم رو قاب می کنم میگذارم رو طاقچه، که یادم باشه دیگه.

الا چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 21:46

آقا سلام
من قبل از رها و گیسو ، میخواستم اشاره ای به کامنت " طعنه آمیز " شما بکنم. اما فکر کردم " اوضاع رو متشنج نکن ! " مثل مسابقه فوتبال که داور ندیده میگیره.
اما متاسفانه از طرف من شما اولین کارت زرد رو دریافت میکنی! . از نظر من طعنه زدن نه تنها دست کم گرفتن شعور دیگران است بلکه خودش هم چیزی همردیف سمپاشی است.

سلام چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 21:07

خانم طلا؟!
تفسیر شما از نظر من، مثل اینه که فیلمهای آقا کیارستمی رو با دور تند ببینیم. درحالیکه تمام معنای اون فیلمها، در سکون و پلان های کشدارش نهفته.
تلخیص شما، اصلا مد نظر من نبوده. منظورم از مثال درختکاری، مثالی از پیشنهادات عمومی استادان برای جبران نمره دانشجویان بوده که البته عموما دارای این ذوق نیستن و بیشتر دوس دارن کتابای آیندشون توسط دانشجویان ترجمه بشه. من که توضیح داده بودم شما فارغ التحصیل جدید هستین و با علم روز آشنا. مثبت نیگا کنین.

خانم الا؟
کمــــــــــــــــــــــــــــــک

سلام چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 20:31

خانم طلا؟
خب تجربه شخصیمه. استادانی که بنابر دانش سالهای قدیمتر تدریس می کنن، همواره سر کلاسها مورد سوال دانشجویانی قرار میگیرن که یک گام جلوتر از کلاس هستن و بنابر مطالعات فردیشون، توقع علوم روز رو از استاد دارن.
به همین دلیل استاد مورد نظر در نظر اکثر اینجور دانشجویان از اعتبار می افتن و به جزوات استاد و دروسش بی توجه میشن و در نهایت در درس مربوطه می افتن. (علیرغم اینکه داشجویان زبده ای هستن..
وقتی هم که افتادن، پیشنهاداتی از طرف استاد دریافت می کنن که مثلا 50 صفحه از فلان کتاب ترجمه کن تا نمره تو بگیری یا مثلا با سیاستی که شما بخرج دادین پروژه درختکاری و ... میگیرن.
شما که فارغ التحصیل جدید هستین خوشبختانه علمتون هم به روزه.

خانم رهای کامنتها؟
جان؟!! چیزی فرمودین؟!!

سلام سعی می کنم برات توضیح بدم اما به تجربه می دونم که فایده ای ندارد: گوش بده:
می گویی: دانشجو از استاد باسوادتر است، استاد او را می اندازد، بعد همان استاد کم سواد به دانشجوی باسواد می گوید درخت بکار

خب حالا کی بود که گفته بود :درخت بکار؟ افرین پسر باهوش
من بودم
حالا هی خودتو بزن کوچه علی چپ

رهای کامنتها چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 20:10

سلام دیکه داره به سیماجون سور میزنه!!!

سلام چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 09:58

منهم در یه بازه زمانی کوتاه تدریس میکردم و باید بگم که واقعا احتمال اینکه فردی از دانشجویان با دانش روز، حال مربی یا استاد با دانش قدیمی رو بگیره خیلی بالاست.
وقتی استادا اینجورین، پس از امتحان باید هم دانشجویان به درختکاری 20+1 رو بیارن.

الان سلام متوجه شدی چی گفتی؟!

سامورایی سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 19:41

ببخشید بابت این همه اشتباه تایپی و غیر تایپی

سامورایی سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 19:34

البته من یه چیزی رو اشتباه تایپ کردم به جای
از قضا یکی از همکلاسی ها که بچه درس خون کلاس بود شاگرد یکی از دبیرها بود
از قضا یکی از همکلاسی ها که بچه درس خون کلاس بود پسر یکی از دبیرها بود
درست است

رهای کامنتها سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 19:08

سامورایی! عجب خاطره ای داشتی ها! همه افراد اون خاطره خ رفتار و کردارشون واقعا جای سوال داشت!!!!

رهای کامنتها سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 19:00

دارم فکر می کنم که یه احتمالی اینجا می تونه وجودداشته باشه و اون اینه که دانشجوها از قضا از موقرمزی جون هم شکایت کرده باشند...شبیه این اتفاق برای من افتاده... من یه بار زنک زدم به یکی از معلمهام و شروع کردم غ مستقیم گفتن که اره وقتی ادم توی کلاس هست باید این را بگه و اون را بگه و نمیتونه بدون اینکه نگاه کرده باشه طرح درس دقیقا مفادش در مورد یک کار گروهی چیه بیاد بره سر ارایه گروه و گفتم در کل می گم ها. این شامل همه ما میشه ولی فقط و فقط منظورم به اون بود چون سررفع اشکال خ از دانشجوها رسما و در جمع از اون معلم شکایت کردند که اصلا نمی فهمند چی مگه و اینگه چیزهایی که می گه به این واحد درسی ربط نداره و اینها. بعد اون گفت دقیقا. شنیدم من از دانشجو فلانی که با تو بحثش شده چون توی جمع نمره کارش را اعلام کرده و باعث از بین رفتن احترامش در جمع شدی و این موضوع روی همه دانشجوها تاثیر گذاشته و ناراحت شدند و ....من اصلا کف کردم که اومدم کار اون را غ مستقیم اشاره کنم اون همه را به این منظور برداشت که من یه گندی زدم .و به همین خاطر این ها را می گم. روحم هم از ناراحتی اون دانشجوی مورد نظر و همرایی ای احتمالی بقیه خبر نداشت.

سندباد سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 18:36

رشد داشته ولی درجهت همون نارسیسیسم!

سامورایی سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 16:30

..... حاد غیر قابل درمان اینه

سامورایی سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 16:27

یه مر میانسالی با لباس محلی و لهجه روستایی اومد و سراغ دبیر دومی که ازش انتقاد شده بود رو گرفت رفت توی دفتر و بعد یه درگیری شد و مامور اومد دبیر دومی رو با خودش برد
کاشف به عمل امد که مرد روستایی پدر زن دبیر دوم بوده
و دبیر مورد نظر توی یه کلاس خصوصی با شاگردش که یه دختر دبیرستانی بود رو هم میریزه و گند قضیه بالا میاد و دبیر دومی اخراج میشه و پسر دبیر اولی به خواسته اش رسید و مجبور به رفتن نشد

سامورایی سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 16:22

دوره دبیرستان یادم نیست سال چندم بودم که مدارس غیر انتفاعی تاره راه افتاده بود و مادرم منو اونجا ثبت نام کرد اون موقع شاگرد سالاری بود و هوای دانش آموز رو خیلی داشتن از قضا یکی از همکلاسی ها که بچه درس خون کلاس بود شاگرد یکی از دبیرها بود این بچه یه روز نمیدونم سر چی میشه که شکایت نحوه درس دادن یکی دیگه از دبیرها رو به باباش میکنه و بابا هه هم توی جمع دبیرها حسابی طرف رو کنف میکنه
دبیر مورد اشاره هم جلسه بعد که میاد سر کلاس کلی دعوا را میاندازه و میگه من به آدم نمک نشناس درس نمیدم توی این کلاس یا جای تو یا من بدبختی این که مدرسه کلاس دیگه ای نداشت و واسطه گری مدیر و ناظم فایده ای نداشت ما مونده بودیم که بلاخره کی رفتنی میشه که یه روز یه اتفاق عجیبی افتاد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد