می گه: دریایی از کمد در آثار این نقاش موج می زند
،
،
،
،
آقا الان من اصلا کاری به درست یا نادرست بودن حضور کمد در آثار اون نقاش بدبخت ندارم، الان فقط به استخوانهای مفهومی به نام مضاف و مضاف الیه فکر می کنم
آخه دریای از عشق ، دریای از ماتم، دریای از گل حتی
دریای کمد آخه؟
بی انصاف حتی تصورش دردناکه ، چه برسه شنا
این انگشت کوچیکه که گوشه کمد می خوره دیدی دردشو؟
حالا یه دریا کمد و انگشت کوچیکه؟!!!
نقاش از نوادگان آقای ووپی ( املاش همین بود ؟) بود و از بی کمدی پدربزرگ رنج برده در نتیجه خیلی کمد دوست داشته خب.
برام جالبه شما در لحظه چی به طرف گفتی ؟
:)))))))))))))
گمپ گُلُم!
کمدهای دریایی اجداد قدیم نوعی از جانوران هوشمند بودن. این موجودات و نواده های خشکی نشینشون اصواتی تولید می کنند که برای آدما شنیدنی نیست اما انگشت کوچیکۀ پا ناخودآگاه جذبشون میشه و خودشو محکم می کوبه بهشون. درواقع، بشر انگشت کوچیکۀ پا رو نداشته از اول و وقتی کاشف واقعی نظریۀ تکامل یه روز توی کمد چوب بلوطش به نظریۀ معروفش می اندیشیده، تکه ای از چوب اون کمد جدا شده و رفته توی منتهاالیه انگشت چهارمی پای چپش و انقدر درد داشته که اون ترجیح داده درش نیاره. بعد این به صورت زائده ای طی نسلها چرخیده و کم کم رسمیت پیدا کرده و بعد اون یکی پا هم درآورده تا با هم مچ بشن و ... صاحب نظریۀ مشهور هم از شدت دردپا دیگه به نظریه ش فکر نکرده و بعدها یکی از نوادگانش (همون داروین) خواب نما میشه و .. فلان!
واسه همینه که انگشت کوچکۀ پا خیلی به گوشه های کمد تمایل داره. البته کمدها هم کم کم برای جستجوی انگشت های کوچک جدیدتر، از اب بیرون اومدن و کم کم پایه درآوردن و خشکی زی شدن و ساکنان خاموش مرموز گوشۀ اتاق های بشر شدن.
امیدوارم چیزی رو از قلم ننداخته باشم!
محشر بود سندباد،یه قصه کامل
بیفتی تو همون دریا:))))
چه برداشتهایی دارن مردم
خو برداشتش این بوده هرچند که عجیبه
پوزخند: