گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گزارش یک آخر هفته

چهارشنبه عصر به مهمانی رفته و ماکارونی مادرانه پزی خورده با ته دیگ نان و سیب زمینی و به مراحلی بالا از عرفان دسترسی پیدا کرده است،

پنج شنبه  به دانشگاه رفته و غرق در عطر شکوفه ها ی حیاط دانشگاه درس داده است. ظهر به تهران بازگشته و مست از جاده هایی شده که در مه و بهار و گل پیدا و نا پیدا می شدند. 

تهران  در اولین مغازه آب هویج بستنی خنکی به بدن زده و خستگی راه را از تن زدوده و بعد از رسیدن به خانه و تعویض لباس بیرون رفته تا مانتویی تابستانی برای خود بخرد که خریده

در راه ارایشگاهی ناگهان دیده و رفته  سر و صورتی  صفا داده و  از قدرت دست بندانداز و مهارت ابرو بردار! لذت برده است 

به خانه بازگشته و به فرشته پیغام داده که کجا بریم

شهر کتاب مرکزی را برای اولین بار دیده و از کتابها و کافه و موزیک شبانه در آنجا و هیاهوی کتابخوانها لذت برده است

پیاده روی طولانی را با فرشته ادامه داده  که او کتابی از دوستی بگیرد، به خانه دوست رفته و شادمان فهمیده که  صاحبخانه خواننده قدیمی و صاحب وبلاگی است و از خودش و خانه اش و قالی بختیاری اش لذتی وافر برده است

با فرشته به خانه بازگشته و پیتزا سفارش داده و با خنده و خفگی از مهمان های فرشته در شب عید  که. با سریال پایتخت مو نمی زند، آن را خورده است

صبح جمعه باتلفن رها بیدار شده که او را به کله پاچه خوری دعوت کرده و وقتی فهمیده مهمانی. هست ، با کله پاچه به خانه امده است

پشت میز صبحانه رها و فرشته با یکدیگر اشنا شده اند و انگاری که صد سال یکدیگر را می شناسند، کجایش مجازی است این وبلاگستان، عین واقعیت است

بعد از صبحانه هر سه ولو شده از سنگینی با گپ و گفت و خنده روزگار می گذرانند  تا ناگهان تصمیم به خروج می گیرند و فرشته را هم از بازگشت به خانه منصرف کرده با خود می برند

در اتوبانهای زیبا و تمیز و سرسبز تهران با موسیقی اواز می خوانند و تکان تکان می دهند سر و دست و شانه را تا به کوچه ای بهاری در ارتفاعات شمال تهران( که آدرس نمی دهم) می رسند

چنارهای بلند و چهچه بلبل و شکوفه های سیب و گیلاس و سگ های مهربان

همه حالی دارند شگفت

خیلی طولانی قدم می زنند تا زمانی که کفشها غرق گل شده و به ماشین تازه ار کارواش رفته رها باز می گردند تا به گتدش بکشند

با باغچه ای در نوک کوهها رفته و در اتاقی رو به تهران بزرگ در آن پایین طولانی چای می خورند و  لذت می برند از هم صحبتی

متصدی احوالپرسی گرمی با رها می کند، بیاد دارد که رها عروسی محدثه در این نوک کوه و روی همین تخت ها برگزار کرد

به پیاده روی بعد از چایی ادامه داده و فسیلی پر از نقش های سرخس پیدا کرده و باغی که از انفجار شکوفه های گیلاس در امان نمانده بود

مست و ملنگ به سختی دل کنده و با موزیک و بشکن به خانه بازگشته است

در خانه پس از خوردن سالادی مفصل به جای نهار دو ستان از یکدیگر جدا شده که رها به دربی اش برسد و فرشته به خانه اش و گیسو به  خوابی شیرین ، به شیرینی  امروزش 

نظرات 11 + ارسال نظر
یـه دانشــجو سه‌شنبه 31 فروردین 1395 ساعت 12:10

گل پســری رویت نشد

نرگس سه‌شنبه 31 فروردین 1395 ساعت 11:42

میشه با منم دوست بشی.دوست صمیمی.اینقد من بچه خوبیم

زن معمولی یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 17:34

فدای اون لفظ "مادرانه پز"ت بشم من
البته ادامه ماجرا اونقدر با صفا بود که اون ماکارونی توش گم شد:))

یـه دانشــجو یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 08:32

راستی چه خبر از رفیق جان رها ؟

تو اینستا می تونی یه نظر ببینیش

زرافه خوش لباس شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 14:44

بعضی آخر هفته ها بینظیر اند. نووش جان

شیدا شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 11:46

به به عجب روز عالییییییی

تیلوتیلو شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 09:28 http://meslehichkass.blogsky.com/

همیشه به خوشی
چقدر روز خوبی بود

پری شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 08:55 http://mavatorobche.persianblog.ir

به داشتن همشهری چون شما افتخار میکنم که از تک تک لحظاتت استفاده میکنی و لذت میبری.منم دیروز باغ دلگشا بودم واقعا عطر بهارنارنج آدمو مست میکرد.جات خالی بور گیسو جان.

نرگس شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 08:13

روزگارت خوش..
باغ و باغچه ات آباد گیسو جان...
خوش باشی همه ایام

کاوه شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 07:18 http://www.nicebike.blogsky.com/

حس حسادت بعضی وقتا باید بیدار شه، خیلی خوش گذروندید، همیشه خوش باشید

سندباد شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 05:11

شیرین، شیرییییین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد