گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

در یک رودخانه دوبار نمی توان شنا کرد

امروز رفتم فرهنگسرا، مدتی است دیگر آنجا کار نمی کنم اما هر از چند گاهی سر می زنم.

همه عوض شده بودند

سرایدار لاغر  و فضول، پیر و بی دندان شده بود

پیرزن خدمتکار شاعر، از دردی بی درمان اشک می ریخت

همکارها دو تا  دیسک کمر گرفته بود و دوتای دیگر از درد گردن می نالیدند، یکی حامله  بود و دیگری عینکی شده بود و آخری  از تنهایی و افسردگی اشک می ریخت 

بچه ها ، رفقای قدیمی من بزرگ شده بودند  و  سرخوش  و البته که تبدیل به نوجوانانی سطحی و مبتذل  شده بودند 

بیرون که آمدم  غمگین بود از این گذر زمان و بی اعتنایی اش به ما، این بشر ضعیف متوهم که گمان می کند روزهای زیادی در راه دارد

نظرات 4 + ارسال نظر
دنیا دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 17:53

چرا حاملگی هم در ردیف اخبار بد قرار دادید؟ انگار دور از جون یه مرضی گرفته باشه

ناخواسته. بود

mim.chista یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 14:18

هی فلانی زندگی شاید همین باشد ...

سندباد یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 10:05

آه!
روزهای زیادی در راه دارد!
از اون توصیف بچه ها خیلی خوشم اومد؛ واقعی، ناامیدکننده تاحدی، شوخ، مهربان و پذیرا، ... در یک کلام: گیس طلایی

تیلوتیلو شنبه 25 اردیبهشت 1395 ساعت 17:38 http://meslehichkass.blogsky.com/

واو
چه خبر بوده
خدا را شکر که تو اینچنین نیستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد