گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

همچنان در سفر

ماشین با سرعت در حال حرکته که یه پشه مزاحم روانی ام کرده، دقایق طولانی پنجره را باز کردم و با دست و شال و حرکات بدنی شدید سرانجام می توانم راه خروج را به پشه نشان دهم و پشت سرش به سرعت و عجله شیشه را بالا کشیدم

رها با تاسف به من نگاه می کند و سر تکان می دهد

- چیه ؟خوب ترسیدم بیاد تو دوباره

- فکر کردی اون پشت شیشه منتظره؟ ماشین در حال حرکته می فهمی ؟ باد بردش اونو، وزن پشه می دونی؟ سرعت؟ جابجایی هوا؟ دکتر هم هستی؟

سه کله پوک

همچنان در جاده به روستایی رسیدیم به نام "نوخاله"

تحلیل من و محدثه  این بود که ورود خاله ها به این روستا ممنوع است

روستای بعدی "هند خاله "بود

هیچ تحلیلی به ذهنمان نرسید فقط حدس زدیم که روستای بعدی باید نامش "عزیز خاله  "باشد و رها  سرانجام وارد بحث شد و نام روستای بعدتر را حدس زد

روستای"الهی دورت بگردم"

ختم کلام

در سفر هستیم با لحنی رمانتیک  می گویم: تصور کنید صبح در جاده جنگلی بودیم ، ظهر در جاده شالیزار و الان در جاده گندمزار هستیم

رها در حال رانندگی با اخم می گه: تصور کنید امشب اتوبان کرج

!!!

یک حالی می دهههههه

هر وقت کسی در خیابان از من آدرس می پرسد، دچار احساس مسئولیت شدید، تردید و نگرانی می شدم و در هر صورت ناراحت بودم، چه ادرس می دادم که شک داشتم مبادا درست گفته باشم، چه نمی دانستم که احساس گناه داشتم  که چرا نمی دانم

این روزها چندباری پیش آمده که در چنین موقیعتی قرار گرفتم و هربار با گوگل مپ، ادرس دقیق را   پیدا کردم و به صورت شیرفهم توضیح دادم و  سرانجام خلاصی 

عطر مریم

دیروز خانمی چادری و خسته در مترو ،گلی از دسته گلش چید و به من داد و خندید.