گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

سیغناغی همچنان

از کلیسا که بیرون امدیم  وارد کلیسای نوساز و ناتمامی شدیم و متوجه شدم اینها را با اجر و ظاهری سنگی می سازند اما همجنان زیبا بود با راهبه های غمگین و لاغر و سیاهپوش

از در فرعی کلیسا که خارج شدم همان اتفاق قدیمی افتاد، حالم بد می شود از زیبایی منظره، می ترسم، می ترسم که تحمل این همه زیبایی را نداشته باشم، بارها گفته ام و می دانید که گمان می کنم رنگها و نورها و صداها و بوها بر روی من تاثیر بیشتری از دیگران دارد

اما این منظره خدایی فقط مرا شوک زده نکرده بود، انبوه توریستها به اینجا که می رسیدند برای لحظاتی ساکت می شدند و بعد دوربینها بالا می امد

پلکان سبزی با کمربندی از گل، چشمها را به سمت اسمانی بی انتها در روبرو می کشاند که پر از ابر بود، عطر کلها سنگین بود و افتاب ان مراتع دوردست را تکه تکه رنگ زده بود

لازم بود تا مدت طولانی بر روی سکوی داغ آجری بشینم تا آرام آرام بتوانم منظره را هضم کنم و مدام با پروانه می گفتیم: خیر از جوونی ات ببینی سعید با معرفی این شهر

خیلی بعد سرانجام از جادوی رنگ و افتاب  و اسمان و درخت رها شدیم و بازگشتیم، در بازگشت تمشک های خوشمزه تری بود و خاطره های پروانه خنده دار تر و تلاش پروانه برای چیدن و شکستن فندق های تازه واقعا تماشایی بود 

در بازگشت خسته و گرسنه به سراغ اشپز خودمان رفتیم و کلی ذوق زده شد از دیدن ما و اینبار کباب با همان غذای که در مغولستان خورده بودم و اسمش مشکل است، برایمان درست کرد که هردو محشر بودند و مانند بیشتر غذای های گرجی اندکی شور

یک نوشیدنی گازدار هم خوردم که عکس گل داشت و عطر گل و مزه جدید و عجیبی بود، قیمتهای این خانم هم دقیقا نصف رقم رستورانهای شهر بود

بیرون آمدیم و به سمت مهمانخانه زیبایمان رفتیم، دستفروش ها بافتنی های زیبایی می بافتند به صورت شال و کفش و کیف که سرشار از رنگ بودند و من قصد نداشتم یک گرم به کوله ام اضافه کنم واگرنه وسوسه شدید بود

توریستها زیاد شده بودن و عربها بیشتر به چشم می آمدند

در مهمانخانه مهمانی ناهارب برگزار بود که مناسبتی داشت که نفهمیدم و ما که داخل اتاقها رفتیم و بیهوش شدیم نفهمیدیم کی تمام شد

عصر بیدار که شدم تازه پروانه به خواب رفته بود بنابراین رفتم سراغ حمام، کارگرها بقایای مهمانی را تمیز می کردند و خیلی جدی و سختکوش به نظر می رسیدند و حمام

خب به دلیل سفر من حمام های متفاوتی را تجربه کردم اما تا به حال در حمامی نبودم که پنجره تمام قد شیشه ای رو به منظره داشته باشد!

می فهمید یعنی چه؟

اصلا نفهمیدم بالاخره شامپو زدم یا نه، اخه ادم بی جنبه را  بذارن جلو جنگل و مرتع و اسمان و بگن سرتو بشور

می شه اصلا؟

نظرات 3 + ارسال نظر
علی یکشنبه 17 مرداد 1395 ساعت 19:29

خیلی قشنگ و رویایی بود . الان که فکر می‌کنم ، در مقابل جاهائی که رفتی و سیاحت کردی ما هیچی از گرجستان ندیدیم! با اینکه با خودم عهد کردم هیچ کجا رو دوبار نروم اما گرجستان رو یکبار دیگه خواهم رفت.
پ ن : چرا هیچ عکسی از گرجستان نمی‌ذاری؟

عکسها در اینستاگرام هستgisoshirazi

م.ا. گندم جمعه 8 مرداد 1395 ساعت 01:48

فقط با خط آخر میشه خندید... هزارتا جمله با نمک ساخت .

م.ا. گندم جمعه 8 مرداد 1395 ساعت 01:43

هنوز این پست رو نخوندم گفتم اول تشکر کنم بابت اینستا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد