گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

تفلیس همچنان زیبا

صبح به تفلیس رسیدیم و رفتیم دنبال مهمونخونه اطراف ایستگاه که پیدا نکردیم و در نتیجه مترو سوار شدیم و رفتیم خیابون روستاولی. پله برقی های متروی تفلیس خیلی سریعتر از تهرانن، خدا به داد پیرزنهاشون برسه

و ما مردمی را دیدیم که صبح زود به سر کار می روند، دیگه باورم شده بود تمام این مردم ساعت ده بیدار می شن!

خانمی با یک دسته بزرگ گل هم بود، کوکب های این سرزمین غول آسا هستند، کاش بذرش را آورده بودم

در روستا ولی همه مهمانخانه ها بسته و همه خواب بودند، بنابراین رفتیم در کافه ای سحرخیز نشستیم در حالی که خانم در حال جارو زدن زیرپایمان بود چایی و کیک سفارش دادیم و منتظر گذر زمان شدیم

عاشق کافه های داخل پیاده رو هستم ، گذر مردم و صداهای خیابان را دوست دارم

دو مهمانخانه لافت و مارکوپولو که ارزان و معروف و تمیزند هر دو پر بودند بنابراین کوله به دوش راه افتادیم، مسیر صعب العبور کوچه های سربالایی و مهمانخانه های پر تا سرانجام یکی اتاق خالی داشت

در واقع خانم مهربان یک اتاق شش تخته خوابگاه مانند را به ما دو تا داد، شبی ٢٥ لاری ، که دو نفر٥٠ لاری می شد، مهمانخانه به شدت قدیمی و درب و داغان بود اما عجیب به دل می نشست، پنجره رو با باغ و تراس رو شهر

زدیم بیرون به دیدن بقیه تفلیس ، این شهر جاهای دیدنیش خیلی زیاده

رفتیم قدم زمان پل طبیعت و سوار تله کابین شدیم و شهر با رنگهای نارنجی زیر پایمان، در بالا مجسمه مادر گرجستان را دیدیم ، این کشور پر از مجسمه است و واقعا برام سوال است اگر خودشان می سازند باید رشته هنر دانشگاهشان خیلی قوی باشد!

از انجا قدم زنان به دیدن کلیسا رفتیم و بعد هم پایین آمدیم تا دوباره به رودخانه رسیدیم، ظهر شده بود و پیاده روی خسته کرده بود و رفتیم رستوران عربی و اولین رستوران بد این سفر را تجربه کردیم، قیمت بالا و حجم غذا بسیار اندک و خیلی بد قیافه

بعد از غذا دیدار شهر را ادامه دادیم، کلیسای دیگر در کنار مجسمه مردی سوار بر اسب

قسمت جالبش عروسی که داخل کلیسا برقرار بود، یعنی قشنگ یک ساعتی در دلم خندیدم، عروس زیبا و ساده، داماد تپلک بامزه، اینا یک ساعت سرپا بودند و کشیش داشت با عجله ورد می خوند و تموم نمی شد لامصب

من نمی دونم چطور عروس و داماد و ساقدوشها فشارشون نیفتاد و چرا کشیش نترکید

من رو صندلی نشسته بودم همه جام درد گرفت

حالا در تمام این یک ساعت یک کمدی صامت در جریان بود: مرد خدمتکار اومد اب مقدس بریزه تو اون دیگ بزرگه، دید دیگ کثیفه، یه سطل اب برد بشورتش، سطله سوراخ بود تمام مسیر رودخونه درست کرد، که این رودخونه از بین عروس و دوماد و کشیش می گذشت و اعصاب کشیش را خورد می کرد

رفت دیگو شست ، بقیه اب دیگ ریخت رو زمین ، سطل را برد رفت یه تی بزرگ اورد با اون بین عروسی و مهمونا چرخید و کلا نظم سالن را بهم زد و رفت بیرون، یه خانم خدمتکاری اومد دید دیگ اب نداره رفت با همون سطل سوراخه اب اورد و داستان دوباره شروع شد

یعنی دیدم اگه بمونم لبخندم به خنده تبدیل می شه بزور پروانه را بلند کردم زدیم بیرون

مهمانان بیرون ایستاده بودند و اندک بودند و دختران بسیار شیک و بسیار ساده در ارایش مو و رو و البته که بسیار خوش هیکل بودند، من نمی دونم این بدنهای باریک چطور بعد از ازدواج اینطور می ترکد!

 بعد از کلیسا قدم زنان از یه خیابون خوشگل که رستوران ایرانی داخلش بود رد شدیم و تمشک خریدیم و با دست و دهان قرمز به مترو رسیدیم

پروانه می خواست به شعبه koton بره) درست نوشتم؟) و من راه را بهش نشون دادم و فرستادمش داخل مترو

حقیقتش نگرانش بودم، تا به حال از من جدا نشده بود

قدم زنان روستاولی را تا مهمانخانه بالا آمدم، قدم زدن در خیابان های شهر را به دیدن ساختمانها و موزه ها ترجیح می دهم، خیلی می چسبد

در مهمانخانه دوش گرفتم و چرتی زدم که پروانه جنازه آمد، گویا مغازه همچین مالی نبوده، کمی استراحت کرد و رفتیم در تراس میوه خوردیم، بامزه بودند بقیه مسافران، بک پکرهای جوان، سیاه و سفید و پسر و دختر در همان راحتی اشنا، غذا درست می کردند در اشپزخانه، پابرهنه می چرخیدند، کتاب می خواندند و حال خوشی داشتند و البته حال پروانه وسواسی و تمیز را بهم می زدند 

پروانهاصرار کرد که بیرون بزنیم برای خرید سوغاتی

رفتیم و مرکز خریدی پر از مارک را دیدیم که اتفاقا مارکهای که پروانه می خواست داشت و حراج خوبی هم زده بود

پروانه قصد خرید داشت من خودم را هلاک کردم. من خرید کردن دوست ندارم اما وقتی قیمتها اینقدر خوب است چرا که نه؟ هرچی لازم  داشتم برای یکسال اینده را خریدم ،از زیر زیر تا رو رو و خانمه با حیرت می گفت شما همه اینارو می خواهید؟و پروانه هم مدام می گفت عاشقتم

بعد از خرید لذت بخش رفتیم رستورانی در همان نزدیکی و من کباب و پروانه سالاد خورد و برگشتیم مهمانخانه و بیهوش


نظرات 7 + ارسال نظر
سندباد دوشنبه 25 مرداد 1395 ساعت 08:04

چه خرید بامزه ای!

م.ا. گندم دوشنبه 25 مرداد 1395 ساعت 00:45

خوبه پس از یک غذایی بدت اومد . الان می تونی حال پروانا را درک کنی وقتی با لذت غذا می خوردی و اون دوست نداشت
حیف که تموم میشه حالا من زنگ تفریح کجا برم

یـه دانشجو یکشنبه 24 مرداد 1395 ساعت 13:46

جوونای خوشتیپ و خوش اندام و میانسال های تپل و چاق
برا خودم سوال بود ، فک کنم از غذای پرچرب اونجا باشه ، درکل سلامت روح و روان بود که بنظر اونا بشدت داشتند.

لذت هاستل ها همون در کنار هم بودن و از تجربیات هم استفاده کردنهاست

به اون قیمتا مالیات 20 درصدیم بیا روش

مریم یکشنبه 24 مرداد 1395 ساعت 09:37 http://life-is-a-carnival.blogspot.com

گیسو بانو،
من کل سفرتون رو روی نقشه رصد کردم تا الان، گاهی اسم یعضی از شهرهای کوچک بین راهتون یا مکان های دیدنی رو که رفتید، ذکر نکردید، میتونم خواهش کنم که هر وقت فرصت کردید روی یک نقشه، جزییات مسیر و جاهایی که دیدید رو نشون بدید و برامون بذارید اینجا تو وبلاگ؟
البته میدونم درخواست پرزحمتیه، ولی خیلی عالی میشه اگر بتونید.
در هر صورت مرسی :)

حتما عزیزم

بهزاد یکشنبه 24 مرداد 1395 ساعت 09:30

حقیقتا رفتار غریبی دارند هموطنان در سفر..نمی دانم متوجه شده اید. یک خشونتی در رفتارشان هست...یک جور واندالیسم...همراه با یک خود آزاری...عرق ریزان و کشان کشان با ساک و بسته های خرید...عجله در دیدن همه چیز!!!سرک زدن به همه جا و به هر چیزی ناخنک زدن و البته دل درد بعد از آن...خودخواهی و جمله آخر: ما که بهترشو داریم..بازم ایران خودمان، شهر خودمان و ...البته می دانید که همه هم از هم فراری اند: جایی که ایرانی زیاده نریم؟؟؟!!!

دقیقا دقیقا

طلایه یکشنبه 24 مرداد 1395 ساعت 09:18

سلام!
من خیلی پیگیر این سفرت بودم، و خیلی غبطه خوردم که نمی تونم این همه وقت بذارم و درست حسابی برم کل طبیعت گرجستان رو ببینم مثل شما
اما یه سفر چهار روزه به تفلیس در پیش دارم. که میخوام دو روزش رو برم هایکینگ و طبیعت گردی. میخواستم ازت راهنمایی بگیرم! دنبال نزدیک ترین و قشنگ ترین جا برای هایکینگ و بعدم کمپ زدن و شب موندن تو طبیعت تو محدوده تفلیس هستیم. من نشنال پارک تفلیس رو در نظر گرفتم، تو وبسایتش اطلاعات خیلی کاملی نداره.
خواستم ببینم جایی که دنج تر و بکر تر و قشنگ تر اگه می شناسی راهنمایی کنی
ممنون

کنار دریاچه انانوری را پیشنهاد می دم

تیلوتیلو یکشنبه 24 مرداد 1395 ساعت 08:34 http://meslehichkass.blogsky.com/

هورا
هورا
کاش تموم نشه
من دلم نمیخواد سفر به این خوبی تمام بشه

اخراشه دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد