گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

در ستایش صبوری

پنجره ها را باز کردم، اسپیلیت را خاموش کردم( معادل فارسی اسپلیت چیست؟) هوای بیرون ولرم است، گرم اما قابل تحمل، با خودم گفتم قابل تحمل، تکرار کردم ، قابل تحمل، تحمل 

همین قسمتش عجیب است: تحمل

زمانی که اینا نبودند، تمام تابستانهای که بدون خنک کننده گذشت ، غیر قابل تحمل بود؟ گمان نکنم

ما جزیی از طبیعت بودیم، هماهنگ با آن، با فصلهای می چرخیدیم دور خورشید، با زمین می چرخیدیم،  تغییر فصول را می فهمیدیم،

: بوی بهار می آید، باران نزدیک است، گرمای خرما پزون است، سرمای پیرزن کش

این اسپیلت ها هوا را همیشه متعادل نگه می دارند، تعادل

نباید تعادل هوای اطرافمان بهم بخورد، ما دیگر تحملش را نداریم ، تحمل عدم تعادل را نداریم، اسپیلیت زمستانها گرم می کند، تابستانها خنک

و ما فراموش کردیم طاقت بیاوریم سرما را، تحمل بیاوریم گرما را

به همین دلیل پنکه اینقدر در خاطراتمان حضور دارد و چرخش شگفت انگیزش  کودکی هایمان را پر می کرد

برای  همین علا الدین و بخاری می توانست علاوه بر گرما، امنیت و آغوش باشد برایمان

به تمام وسایل دیگری فکر می کنم که " تحمل" زندگی بدون آنها  را ندارم 

می خواهم بدانم هر کدام چگونه مرا  بی تحمل کردند

نظرات 7 + ارسال نظر
فریبا چهارشنبه 3 شهریور 1395 ساعت 15:11

گیسو جان تحمل گرما و سرما سخت نیست بارها شده در هوای گرم بدون آلودگی احساس خوبی داشتیم.این آلودگی هواست که اذیت می کنه نه گرما و سرما.بقیه وسایل هم همینطورند آدم با طبیعت می تونه سازگار بشه .چیزی که نمی شه باهاش سازگار شد آلودگی هاییه که بشر بوجود آورده

مریم سه‌شنبه 2 شهریور 1395 ساعت 08:57

1. باران جان اشاره کردن که بهش میگن "کولر دو تیکه"
2. اتفاقا مدتیه درباره ی یک وسیله تکنولوژیک دیگه به این موضوع میکنم: آفت جان ها "موبایل"! خودم هم گرفتارشم ها! فکر نکنید ایستاده ام خارج از گود و پند میدم. همش به این فکر میکنم که وقتی موبایل نبود چه خوش قول بودیم! همه سر وقت به قرار میرسیدن. همه ته دلشون یه آرامشی بود به معنی "اتفاق بدی نیفتاده". ولی حالا موبایل هست و همه چیز فرز و سریعه و ما همش عقبیم و تاخیر داریم و همدیگرو چک میکنیم و همش ته دلمون اینه که "اتفاق بدی افتاده"!
زندگی چراغ خاموش هم لذتی داشت گیسو جان. چراغ خاموش، بادبزن های حصیری که آب میزدیم بهشون و روی هرچی کولر و چیلرو کم میکرد. سرندیپیتی میدیدیم با تلویزیون سیاه و سفید و رنگ های سحرآمیزش رو خودمون خلق میکردیم طوری که وقتی تلویزیون رنگی خریدیم اصلا هیجان زده نشدم!
خدا رو شکر بابت مغزی که بهمون داد تا کولر و تی وی هوشمند و موبایل بسازیم، اما کاش قدرت و احساس و اعتدال بیشتری هم بهمون میداد تا اگر لازم شد بتونیم بدون اینها هم زندگی کنیم اگر لازم شد دوباره.

سامورایی دوشنبه 1 شهریور 1395 ساعت 14:38

بلاخره ما هم ازدواج کردیم
با یه خانم شیرازی
ازش پرسیدم چی بیشتر دوست داری ؟
گفت : مسافرت .سالی یه بار خارج کشور
دیگه هیچی نمیخوام
امان از این ژن گردشگری شیرازی
باید عادت کنم

به به تبریک به خواننده قدیمی
تبریک بابت انتخاب اصلح

فاطمه دوشنبه 1 شهریور 1395 ساعت 00:32

سفرنامه عالی و بی نظیر بود. آدرس ایسنتا تون رو میدید عکسها روهم ببینیم

ممنونم gisoshirazi

نییییلوفر دوشنبه 1 شهریور 1395 ساعت 00:08 http://maloosak.69.mu

زندگیتون سرشار ازمحبت ، مهربانی و دریایی از عشق و امید خیلی باعث افتخاره پیش منم بیاین مرسییییییییی
96518

باران یکشنبه 31 مرداد 1395 ساعت 21:37

"کولر دو تیکه" میگن بهش

آ . د . م یکشنبه 31 مرداد 1395 ساعت 18:43 http://1adam.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد