گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

من بودم گفتم خیلی دقیق و خوب سوالات را جواب می دن؟

دوقل: حیوونه

من: بله

دوقل: پرواز می کنه

من: بله

دوقل: رنگیه

من: بله 

دوقل: خرس پاندایی که پرواز می کنه

هوم سوییت هوم!

در شیراز هستم و اذیت می شوم، من بیشتر اوقات در شیراز اذیت می شوم و به همین علت زیاد شیراز نمی آیم و دلیل اصلی آن خانه  است.

خانه ما در شیراز بسیار زیباست، پر از درخت و پر از رنگ   و پر از نور، بزرگ و دلباز است 

اما موجوداتی شریر در روح اشیا این خانه فرو رفته اند که قصدشان فقط آزار من است! 

به عنوان مثال سه دست مبل و انواع کاناپه در خانه هست اما یک جای راحت برای نشستن وجود ندارد، گردن و کمر و باسن به نوبت در هر کدام بسته به انتخاب مبل اذیت می شود، الان رو بنفشه نشستم که کمر درد تخصصش است! 

چهار تا اتاق خواب هست که همه تختخواب دارند و روی هیچکدام نمی شود یک دل سیر خوابید، یکی صدا می دهد، دیگری گود است و آن یکی باریک و آخری داغ

دو تا تلویزیون و ماهواره وجود دارد که همیشه یا صدا یا تصویرشان مشکل دارد یا طوری قرار گرفتند که بعد از دیدن یک فیلم گردنت نیاز به فیزیوتراپی پیدا می کند

در کابیت اشپزخانه انواع ظرف و ظروف رنگ به رنگ موجود است  آن وقت برای دم دست و سر ناهار مقادیری لیوان لنگه به لنگه و پیش دستی لب پریده روی میز مشاهده می شود.

سه توالت ایرانی و دو توالت فرنگی در خانه هست که یکی دور و در حیاط است و دیگری وسط هال است کنار گوش مهمانان  و بقیه  هم که معمولا یا خرابند و سطل اشغال و دستمال توالت  ندارند و یا شیرآبشان سرتا پای آدم را خیس می کند اگر قبلا نسوزانده باشد یا سوراخ نکرده باشد! 

هوای خانه هم که وقتی کولر خاموش است گرم و وقتی روشن است یخزده است، برعکس این جملات در زمستان وبا بخاری نوشته می شود

باور کنید که اصلا اغراق نکردم، در این خانه هیچوقت در سه تا یخچالش آب خنک پیدا نمی شود و چایی درست کردن عذابی است الیم 

و هنوز هم بعد از این همه سال نفهمیدم سطل اشغال  اشپزخانه کجاست که من هیچوقت پیدایش نمی کنم!!

سالی یکبار که به شیراز می آیم،مدام در حال جابجا کردن، خرید کردن ، تعمیر کردن، تغییر دکوارسیون و ایجاد راحتی هستم

اما تا سال بعد تمامی وسایل و اشیا به ذات خود باز می گردند و با خنده ای شریرانه شادمان از دیدن من، آزار خود را آغاز می کنند

دلهای پاک

با دوقلوها بیست سوالی بازی می کنم،  بخوبی حدس می زنند و خیلی خوب هم سوال می کنند ، می میرم وقتی با اون حرکات لب می پرسن: از وسایط نقلین

فقط یک مشکل کوچولو دارند، به من که رقیبشان هستم کمک می کنند و تقلب می رسانند

ولی عزیز دلم، مضمون اشعارش این بوده که همه دوست دارن، من تنهام

یکی از دوقل ها رفته پشت گوشی آیفون داره بلند بلند شعر های من درآوردی می خونه

مامان بهش می گه داری چی کار می کنی؟ 

می گه دارم می خونم تا مردم تو کوچه خوشحال بشن

از دیشب تا حالا دارم خودم را اسکن می کنم ببینم چه جور شنونده ای هستم

مدتی بود به دلیلی که برای خودم هم مشخص نبود از دوستی دوری می کردم، دیشب وسط یک مهمانی بزن و برقص در تاریکی و روشنی دیدمش و  کلی ابراز شادی کردیم از دیدن  هم و  با صدای بلند شروع کردیم به سوال و جواب و در همان گفتگوهای اولیه ناگهان یک چراغ پروژکتور چشم کور کن بر روی دلایلم برای کناره گیری افتاد که خدمتتون عرض می کنم:

این دوست عزیز  در همه دیالوگها نظر خودش، خاطره خودش  و منافع خودش را منظور می کند و یا  به عنوان مثال:

- رفتم آرایشگاه....- منم موهامو مش کردم ولی خیلی گرون گرفت...

- خواهرم جواهر سازی می کنه... -داداش منم کارش خیلی خوبه...

- رفتم یه جای ماساژ... -برا منم زنگ بزن وقت بگیر...

- ترم داره شروع می شه...- به دانشجوهات بگو برام تبلیغ کنن...

- مهلت اجاره سال خونه ام شده...- برا منم می پرسی خونه رو...

- یه سایت رزرو هتل و هاستل هست... -یه روز می یام خونتون برا منم رزرو کن...

در واقع شنونده خوبی اصلا نیست  و اجازه لذت بردن از گفتگو را به آدم که نمی دهد هیچ، هر اطلاعاتی که بدهی فورا درخواستی روی آن می گذارد و به تو بر می گرداند

حضور خودش ، ارزوهایش، اندیشه هایش و نیازهایش مقدم بر  رد و بدل کردن عواطف و احساسان و اندیشه ها و حتی اخبار شخصی است. 

طبعا ویژگی های مثبتی هم دارد اما  گفتگو با اون اینقدر ذهنم را خراش می داده که ناخودآگاه بی خیال بخشهای خوبش شده بودم