گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

خب من چی کار کنم رنگ خوشگله اون زیر بود، دیدینش که

ولی خدایی باید دستمزد یک روز کارگر را به من می داد، اون همه طاقه پارچه را ریختم رو سر پیرمرده درست، ولی خیلی بهتر از قبل چیدمشون رو هم!

از کول و کمر افتادم یه ملافه خریدما 

و خنده دار مهمانانی که تشکر کردن از خواهرا که خدا خیرتون بده ،چه گریه خوبی کردیم!

موقرمز رفته عروسی پسر عمو در روستای پدری اش

حگروه موسیقی در مجلس تانگو گذاشتن ،

 اون وقت به جای عروس و دوماد، خواهرهای موقرمز به یاد پدر متوفی رفتن با عمو  تانگو رقصیدن و اشک ریختند

حالا موقرمز فریاد زنان می گفت: آخه می خوام بدونم، بابامون   به عمرش اصلا رقصیده بود؟یا شما   تو عروسیتون  با بابا تانگو رقصیدید ؟ عمومون  با عصا راه می ره با شما تانگو برقصه؟ حالا  می رقصی چرا گریه می کنید وسط عروسی؟ 

ایرانیان غریب

امروز رفته بودم به مطب دکتر پوستی به دکتر خالویی، از وقت دو ساعتی زودتر رسیدم، خانم منشی اجازه  ماندن در اتاق انتظار را  به من ندادند و گفتند سر همان ساعت خودم بیایم و من برگشتم به خیابان داغ

تبصره: 

اتاق انتظار کاملا خالی بود!

عینا روح  خانم منشی 


شانس آوردم هیچکس جز شما، متوجه سوتی نشد

خب وقتی دو ساعت هشت طبقه ساختمون ثبت احوال را بگردی دنبال خانم ضمیری و پیداش نکنی
باید دو تا احتمال هم در نظر بگیری : 
یکی  تو اسمارت گیس طلا هستی اولا
و دوما اونجا ساختمون ثبت اسناده، نه ثبت  احوال! 

متخصصان نازایی در ثبت

در سالن شلوغ ثبت احوال، برادری پیگیری اصلاح شناسنامه خواهر متوفی را می کرد برای انحصار ورثه، متصدی دفتر می گفت: خب ایشون یه بچه دارن تو شناسنامه!

برادره داد می زد: بابا این چون بچه دار نمی شد شوهرش طلاقش داد، بعد از کلی  دوا و درمون، شما چه طوری به این راحتی بچه دارش کردید؟