گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

واقعا چه نیازی است به نام وقتی دوستش داریم؟

-مدرسه خوبه؟

-اره اما خیلی مشق می دن

-دوست هم پیدا کردی؟

-اره دو تا 

-اسمشون چیه؟

-نمی دونم اما خیلی دوستیم

-خب اسمشو ازش بپرس، آدم باید اسم دوستش را بدونه

-چرا؟

اون دو تا هم پشت مبل با گوشی تلفن پنهان شدن

دوقلوها رفتند کلاس اول و هر روز یه ماجرا دارن

یکیش اینکه با این یک نموره سواد ی که پیدا کردن می تونن دیگه از داخل گوشی اسامی افراد را بخوانند و شماره بگیرند

حالا زنگ زدن به خاله بزرگه و بهش گفتن که خاله عزیزی(مادرک) خورده زمین خوابیده

اونم هراسون زنگ زده به خاله کوچیکه( مامان دوقلوها) که راستشو بگو عزیزی خورده زمین! من طاقتشو دارم بگو

خاله کوچیکه م  از همه جا بی خبر هراسون از سر کار خودشو رسونده به مامان دیده که دراز کشیده ، وحشتزده  تکونش داده  و از خواب بیدارش کرده که تو خوردی زمین؟!  و مامان  هم قسم و آیه که نخوردم زمین، سرما خوردم، خوابیدم


روز جمعه خود را چگونه گذراندید

هفته خسته کننده ای بود، درسهای این ترم همه به شدت انرژی بر هستند و عصر که به خانه بر می گردم، چیزی می خورم و بیهوش می شوم، بنابراین مشتاق رسیدن جمعه بودم

در جریان هستید که نمی توانم از لذت دیر بیدار شدن بهره ببرم، اما همینکه قرار نبود بیرون بروم، خوب بود.

با صدای پرندگان در باغ بیدار شدم،  کمی در رختخواب وب گردی کردم و بعد روز جمعه شروع شد

صبحانه نیمرو درست کردم با دمنوش اختراعی خودم خوردم، گلی از افریقا است با میخک و نبات ، نتیجه ترش و شیرین و خوش رنگ است

لباسهای پراکنده روی تخت را در کمد آویزان کردم، لباسها و ملافه های کثیف را در ماشین انداختم، رختخوابها را مرتب کردم، روی دشک ها ملافه نو سوغات خواهر از اتریش را کشیدم، اخ که ملافه نو چه مزه ای می دهد

کتابهای پراکنده در همه جا را در کمد گذاشتم 

رفتم داخل حیاط و از صبح تا عصر شاخه ها و تنه ها و آشغالهای حیاط را در فرغون سوزاندم

ظهر کوکو سبزی خوردم و کف اشپزخانه را شستم، گلیمی رنگی داخل ماشین بود ، تمام ملافه ها، حوله و پالتو ام به رنگ زیبایی نارنجی در آمده اند، کلی به قیافه لباسها خندیدم و کنار بخاری روی رخت آویز ، پهنشان کردم

باید یک لباس حوله ای بخرم، چه خوب

هوا  ابری اما نه چندان سرد بود بنابراین تا جایی که می شد در حیاط ماندم

فضای پشت دستشویی که خالی شد، جارویش کردم و سطلهای که کمپوس در آنها درست می کنم را آنجا گذاشتم

درخت انار ترش را هرس  کردم و راه حسابی باز شد و حالا بدون زخم شدن می شود به پشت خانه رفت

با چوبها  یکی زیرگلدونی درست کردم 

مهتابی را جارو زدم و انجیر چیدم، انجیرهای که زیر درخت ریخته بود را برای مرغهای همسایه ریختم 

تمام که شد م عصر، روی صندلی راحتی نشستم  و چایی و شیرینی  خوردم و  تلفنی با الا حرف زدم و وب گردی کردم

الان هوا تاریک شده، فرغون پر از زغالهای شده که از دور سرخیشان سوسو می زند، عود روشن کرده ام و کتاب می خوانم و پرنده ای ناشناس می خواند.

تبصره: من شرمنده ام، این خبر محکومیت خاوری در کانادا را خوندم یادم افتاد

مادربزرگم همیشه یه ضرب المثل ورد زبونش بود که : پول حروم  یا خرج شراب شور می شه یا ج..ده. کور

،

،

،


رها کنید این من را،،،

حقیقتش این است که دوستانی که از خودشان "زیاد" عکس می گذارند را در فیس بوک و اینستاگرام، آنفالو ( فارسی اش چی می شه) می کنم

آدمهای را ترجیح می دهم که از خودشان گذر کرده اند و حالا تصاویر دنیای اطرافشان را نشانم می دهند: 

پشت پنجره ش، خیابانش، کلاسش، اتاقش ، دانشگاهش، همسایه هایش 


نه خودش

و

خودش

و

خودش