دیروز
من: رها عکس این کفشه را تو تلگرام برات فرستادم نگاه کن ببین خوشت می یاد، فقط می ترسم اندازه ات نباشه
رها :وای چه خوشگله، بخر ،اندازه ام هم نبود ، می اندازم گردنم
امروز
رها: بند خریدی؟
من :چرا؟کفشه بندی نیست که!
رها :برا اینکه بندازم گردنم
در پایان جلسه اول کلاس دانشجویانی جدید که پر از سوال درباره موضوع درس بودند و بمبارانم کرده بودند و از بس جواب داده بودم به نفس نفس افتاده بودم، سرانجام پرسیدم: خب اینم گفتم، حالا دیگه چه کاری باقی مونده؟
دختر بامزه ای در ردیف آخر با لحنی شیرین و شیفته گفت: فقط مونده که به قربان شما برویم جمیعا