گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

بی مسئولیتی ام به فقری که در جهانم است

سرمای استخوان سوز با کیسه پر از خرید  خوردنی های خوشمزه  سوسولی و شالگردن سه دور دور سرم پیچیده و دستکش و پالتو می دویدم که زودتر با خانه گرم و صندلی نرم  برسم و در حال فیلم دیدن خوشمزه ها را بخورم

در کنار سطل اشغال  سر کوچه، پسرجوانی با دستان و سری  برهنه ، اشغالها را زیر و رو می کردم،

 شرمساری مثل پیانو پلنگ صورتی بر سرم افتاد

در کیسه جستجو کردم و بین همه آن بسته ها ی بی ارزش م  به سختی یک بسته غذای آماده پیدا کردم و به پسرک تعارف کردم

نوع نگاهش به جعبه گل گلی  پیانو را دوباره محکمتر کوبید

گرفت و تشکری کرد و  من فرار کردم 

نظرات 4 + ارسال نظر
شکیبا یکشنبه 7 آذر 1395 ساعت 08:22

دیروز همین ماجرا برای من پیش اومد
همسن پسر خودم بود. رنگ چشمهاش بی نظیر بود.
از غمش هنوز هم بغض خفه ام می کنه....

سندباد شنبه 6 آذر 1395 ساعت 21:25


نوشتن از خیلی چیزا که تو یه لحظه به ذهن آدم میاد خیلی سخته!

الا شنبه 6 آذر 1395 ساعت 12:57

این احساس گناه هیچ طوری حل نمیشه. من پولدار نیستم. اونطوری پولدار نیستم که یخچال زنگ زده 15 ساله چون کار میکنه خب کار میکنه . یعنی خرید یخچال نو یک سوراخ پر نشدنی از نظر مالی است برایم.اما دیدن فقر در سطح پایین تر بشدت آزارم میده.اونطوری که شیرینی خامه ای لوکس اگر بخرم ، بخودم میگم کوفت بخوری. و نمیدونم چرا همیشه نصفش همینطوری نخورده میمونه تو یخچال زنگ زده و پوسیده.

بنفشه شنبه 6 آذر 1395 ساعت 11:42

بهمن 93 و در سن 33 سالگی استخدام شدم و حقوق ثابت و قابل قبولی گرفتم(قابل قبول برای یه نفر از طبقه متوسط و کارمندی جامعه البته) وقتی اسفند ماه حقوق دو ماه و بخشی از عیدیم رو به حسابم ریختن حس می کردم پولدارترین آدم دنیام( نمی دونید برای بدست آوردن این شغل رویاهام چقدر تلاش کردم) وسط تمام این شعف و شادی هر روز که برای خرید بیرون می رفتم از دیدن تمام آدمهای نیازمند جامعه خجالت می کشیدم و فکر می کردم که چرا نمی تونم کمک شون کنم. اون سال با پولم در واقع هیچ چی برای خودم نخریدم، هیچ چی و باز خوشحال بودم. هنوز هم با دیدن نیاز آدمها به چیزهای حیاتی و ضروری بغض می کنم و اغلب سعی می کنم از خریدهای بی مورد و اضافی اجتناب کنم و پولم رو جای مناسب تری خرج کنم ولی نمی دونم چرا حداقلهای زندگی نباید برای همه فراهم باشه. در حد توانم کمک می کنم ولی توان من در مقابل نیازهای آدمها خیلی خیلی ناچیزه. کاش اونهایی که حق این آدمها رو به راحتی می خورن کمی وجدان داشتند، اون جوری دنیا جای سالم تر و قشنگ تری میشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد