توصیه ام اینه که برای اینکه حالتون خوب باشه، یا تهران زندگی نکنید یا حداقل از خونه بیرون نیایید
امروز من از صبح زدم بیرون و با تصاویری که تا الان دیدم به این نتیجه ای رسیدم که بالا نوشتم
زن لیف فروشی که با پسر سندروم داونش غذا می داد
پیرمردی که لنگان که در هجوم جمعیت به مترو نرسید
نوجوانی که کیسه بسیار بزرگ نان ساندویچی را به زور با خود روی زمین می کشید
دختربچه ای که در سرمای امروز سر میرداماد با لباسی نازک روی زمین نشسته بود
نارگیل خرابی که مغازه دار کلاه بردار گرانفروش به من فروخت
کفشهای داغون پسر جوانی که در مترو کنارم نشسته بود
دستهای کارگری که برای موبایلش ارزانترین قاب ژله ای موجود را می خواست و بیست تومن برایش گران بود
ویلون نواز کوری که در با جعبه خالی از پول خیابان سرد می نواخت
و دود خاکستری که کوه را پنهان کرده بود
شیراز هم همینه اینجام نیاین . حال خودم هم گرفته است پول نداشتم کتاب درسیم رو بخرم این روزها روی بیست تومن ها خیلی حساب می کنم تا بتونم کتابام رو بخرم . خدا به داد مردم بیچاره برسه که از ما بدترن .
رنج زندگی است که گریزی نیست از آن .
اینا غم نیست . مصیبته . مصیبت .
تو حتما شن کش داری توی باغچه ات.
اینا هرکدومش مثل شن کش هر روز قلب منو خط می ندازه.
ادم می تونه با غم یکی از همینا جون بده...
اینکه شما که مثبت نکری و تلاش میکنی بدیها رو ماستمالی کنی اینها رو بکی یعنی اوضاع جقدر خرابه
و اینکه دیدن این چیزا چقدر عادی شده
من تقریبا همیشه همین چیزها را میبینم و همیشه در عجب بودم شما چه توانایی بالایی دارید در دیدن خوبیها
"دنیا زشتی کم ندارد، زشتیهای دنیا بیش تر بود، اگر آدمی بر آنها دیده بسته بود. امّا آدمی چاره ساز است ."
گیسو گیسو
چی شده عزیزک دوست داشتنی؟
یادمه نمیدونم کی دقیقا با همین سبک از زیبایی های شهرت نوشتی
اینکه همه میخندن
و چقدر روی من تاثیر مثبت گذاشت
چی شده عزیزک دوست داشتنی؟
جدا دلم گرفت