گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

زنان بادپیما

بیشتر دوستان همسن من ازدواج کرده اند و همه آنها بچه دار شده اند و کلمه ای که نوع مادری آنان را توصیف می کند، فداکاری است

 آنان همه وقت و جسم و روح و هزینه خود را بر روی فرزندانشان گذاشته اند، وقتی می گویم همه، منظورم دقیقا همه است

یکی تمام گردن و ستون فقراتش را نابود کرد با خیاطی که خرج آنان را بدهد، دیگری تحصیل را رها کرد که به آنها برسد، یکی خود را با ١٥ سال بازنشست کرد که وقت بیشتری برای آنان داشته باشد، یکی تمام روز هفته تدریس کرد تا بچه ها در رفاه باشند

این زنان هیچوقت برای خودشان زندگی نکردند، سفر نرفتند، خرید شخصی نکردند، با دوستان معاشرت نکردند تا بچه ها در بهترین حالت ممکن باشند

معنای زندگی برای آنان فرزندشان است ، و این چنین حس می کنند که زندگیشان بیهوده نبوده است

،

،

،

و من نتایج فداکاری آنان را می شناسم، دختران و پسرانی که زیر چشمان من بزرگ شدند و نتیجه و ثمره زندگی دوستان من هستند و یکسری موجودات بی عرضه، دست و پا چلفتی ،متوقع ،آماده خور ،پر مدعای لوس و ننر که دلم می خواد با لگد بزنم زیر شکمشون

و عجب معنای عمیقی دادند به فداکاری مادرانشان

که بیهوه کردند  تمام آن عمری که می شد در هوش و زیبایی و شور و خلاقیت درخشش یابد و،

،

،

،

هیس صدایش را در نیاوریم، این مادران فداکار نباید بدانند که باد پیموده اند و تخم در شوره زار پاشیده اند

نظرات 27 + ارسال نظر
رها دوشنبه 11 بهمن 1395 ساعت 13:36 http://aftabparast.blog.ir

و چنین مادرهای فداکار و از خود گذشته ای وحشت از مادری و مادر شدن را برای فرزندانشان به یادگار می گذارند!!!

باور کن! :/

گندم یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 19:45

امروز به یکی از بچه ها میگم کو پروژه ات میگه نمی خوام بنویسم
12 نمره داره مهمه
نمی خوام
چرا ؟
چون کامپیوتر ندارم با مامانم لج کردم
خوب صفر میگیری!
بگیرم تا مامانم بفهمه باید برام لب تاب بخره .
چرا برا اون خواهرم خریده بردش دانشگاهش دادادشم هم برده محل کارش من ندارم
خوب در توانایی خانواده ات نیست سه تا لب تاب بخرند
به من ربطی نداره !
این هم یک نمونه ..........

علی شنبه 2 بهمن 1395 ساعت 23:41 http://eshqh.blogsky.com/

سلام به روز بودی آمدم
موضوع جالبی هست، اما مهر مادری خیلی شیرین است و تربیت صحیح فرزند رو آرزو دارند ولی بلد نیستند و متاسفانه ناخلف می شوند
در اصل داشتن مشکلی نیست باید داشته باشند ولی تربیت صحیح یک مسئله ی دیگر است
خوشحالم تحصیل کرده اید
به ماهم سر بزنید دعوت رسمی همینه

الا شنبه 2 بهمن 1395 ساعت 18:31

یک شعری هم هست که میگه : به من دوست داشتن رو یاد بده. بجه محرکی است برای این داستان. خیلی از آدمهای عجیب غریب که مشکلات تربیتی دارند، متعلق به خانواده هایی هستند که پدر مادر داغون ( معتاد یا دیوانه) داشتند و به آنها در کودکی توجه نشده و این آدمها ، همان رفتارها رو با اطرافیان بازتولید میکنند( اینم پای این روانشناس های پر حرف).
ضمنا فاجعه آتش سوزی رو به همه ملت تسلیت میگم. از این به بعد مواظب حونه هاتون باشید. خصوصا برج نشین ها. ما هم باید مسئولیت به عهده بگیریم.

همینطوره پذیرش مسئولیت

الا شنبه 2 بهمن 1395 ساعت 18:18

نکته ای رو دلم خواست بگم:
دوست داشتن بخصوص در رابطه خانوادگی اساس رشد هر آدمیست هم حسی و هم عقلی( پای روانشناسان بنویسید این نظریه رو). رابطه مادر یا پدر با بچه یک چنین شانسی است که اونا دارند با دوست داشتن و فداکاری برای بجه ، جنیه های مثبت شخصیتشون رو رشد بدن. بقیه دارد

بهزاد شنبه 2 بهمن 1395 ساعت 12:30

حالا بنده وسط بحث خانومها وارد بشم. به نظرم این توجه بیش از حد..یکجورایی معنی بخشی به زندگی روزمره و پر کردن خلاء یک دوستی(دوست داشتن و دوست داشته شدن) با همسر است.

تفکیک جنسیتی نکن حالا صحبتهارو

عسل چشم جمعه 1 بهمن 1395 ساعت 00:53 http://asalcheshmjan.persianblog.com

سلام گیس طلا جان
من هم که میدونی خیلی وقته می خونمت با همین دیدگاه که فداکاری بیش از حد چه مادرها و چه فرزندهایی به بار میاره پس از گذراندن مجردی طولانی لذت بخش که ازدواج کردم و به سرعت صاحب 2 فرزند شدم یک قانون را سرلوحه زندگیم گذاشتم:اگه میخواهی دچار بچه های لوس و بی عرضه و طلبکار نشی و خودت هم یک مادر غر غرو و نفرت انگیز لطفا زیادی سرویس نده و خودت رو فراموش نکن!!
نه در رابطه مادر و فرزندی نه همسری و نه دوستی.
گیس طلا جان در آخر اینکه مطمئنی اینها دوستهای خودت هستن؟!آحه اینقدر با خودت متفاوتن دوستات؟!

به به عسل چشم
بی خبر بودم ازت
اخرین بار که اومدم وبلاگت اولی داشت بدنیا می اومد
تبریک می کم عزیزم
بله عسل دوستان شبیه خودم دارم، اما در نسل جوانتر
در همسن های خودم نه چندان
و افرین به تو که تسلیم این فداکاری های بیهوده نشدی

زهرا پنج‌شنبه 30 دی 1395 ساعت 11:15

سلام
ببخش فکر کردم درمورد دانشجوهات میگی!البته ادم تا خودش بچه نداشته باشه نمیتونه بگه!قضاوت سخته
امروز صبح برنامه از خانه سالمندان نشون میداد،یه مامانی میگفت دلم میخواست درس بخونم اما بخاطر بچه هام نشد!حالا اون مامان تو خانه سالمندان بود!
یاد نوشته شما افتادم...قلبم لرزید.

متوجه منظورت شدم زهرا اما من در وبلاگم نظراتم را می گم ، قاضی نیستم، فقط نظر شخصی من اینه

ندا پنج‌شنبه 30 دی 1395 ساعت 07:56

من با گیسو موافقم چون انسان یکبار زندگی میکنه ! فقط یکبار !ناچار یکی از این دو نقش را باید انتخاب کنه خالق یا قربانی ! بیشتر مادرای ایرانی نقش قربانی را انتخاب می کنند بعدش که از دست فرزندشون به تنگ می آیند می گویند حیف زحمات من !

باران پنج‌شنبه 30 دی 1395 ساعت 01:03

به نظرم فداکاری کردن برای یه موجود دیگه؛ یه مرحله ای از کمال یک فرد هست؛ که حاضر باشه خودش رو نبینه و یکی دیگه رو ببینه. و واقعا هم پدر و مادر بودن به فداکاری احتیاج داره. وگرنه کدوم آدم عاقلی با این همه دردسر بچه میاره
اما اینکه فداکارای هامونو چه جوری و در چه راهی خرج کنیم که نتیجه بگیریم، یه بحث دیگه ست. یعنی اون بنده های خدا هدفشون مثبت و خوب بوده، ولی مسیر درستی رو براش انتخاب نکرده اند. چه بسا کم نیستند افرادی که به طور صحیح برای بچه هاشون از خودشون مایه میذارند و نتیجه گرفته اند.
منو یاد حرفهای سقراط میندازه که میگه پرورش اسب آسونتره یا انسان؟ انسانها برای پرورش اسبشون از فرد ماهر استفاده می کنند اما برای پرورش انسان از فرد کارکشته استفاده نمی کنند.
در نهایت می خوام بگم به نظر من مشکل از فداکاری کردن نیست؛ مشکل از چه جوری فداکاری کردنه

فریبا چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت 22:38

اقا فقط خواستم بگم من فقط اون فریبا اولیه بودما!
کامنت دوم مال یه نفر دیگه اس :)

کاملا مشحصه

سندباد چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت 17:39

راستش زیاد کندوکاو نکردم در این مورد اما اونچه به چشمم اومده یا شنیدم و خوندم و .... متأسفانه در بیشتر موارد همینه. علل و نمودهای متفاوت و متعددی هم داره؛ از معنا دادن به خود در فداکاری و برای دیگران زندگی کردن گرفته تا تلاش برای جبران (مثلاً) کمبودهای خودشون در گذشته و ... البته فداکاری در اندازۀ معقول و به شکل منطقی می تونه در رشد شخصیتی و تربیت بچه ها تأثیر خوب داشته باشه.
دیدم حتی کسایی رو که به دلیل عرف نبودن این مسئله، برای خودشون وقت نذاشتن، فداکار هم بودن اما از اون طرف بچه ها رو هم تا جایی که از دستشون براومده خوب تربیت کردن. اما این دوره دیگه با این همه پیشرفت و ابزار و ... دیگه باید مادرا عادت کنن در هر صورت برای خودشون وقت بذارن. تعریف این وقت گذاشتن البته ممکنه بعد ازدواج و بچه دار شدن تغییر کنه یا حتی کم کم با بالا رفتن سن. اما باید از زیر بار این توقع عرف بیان بیرون که مادر و زن خونه فقط باید سرویس بده و اگر در سن بالا مریض نباشه یعنی وظیفه شو خوب و کامل انجام نداده. درست زندگی کردن باعث میشه از نسل بعدی طلبکار هم نباشن. همیشه هردو نسل بتونن روی پای خودشون بایستن

زهرا چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت 11:28

سلام
با کلیت حرف شما موافقم
هیچ مادر و پدری نباید خودشون رو فدای فرزند بکنن که هیچ انسانی نباید خواستهاش رو فدای انسان دیگری بکنه چرا که بعدش منجر به پشیمانی و منت گذاشتن احتمالی میشه.
اما دو مورد وجود داره :
شاید اون خانم هایی که شما از اونها یاد کردید خودشون این موضوع رو پذیرفتن و فدا نشدن بلکه لذت میبرن ، لذتی بیش از سفر یا کار یا هرچی ...برای ما شاید عجیب و برای اونها دلپذیر
دوم اینکه شما به عنوان یک استاد که ساعاتی در روز و هفته و در یک محیط آموزشی دخترها و پسرها رو میبینید (و البته جامعه هدفتون هم محدوده جغرافیایی خاصیه و و محدوده نسبتا) چطور در مورد کل شخصیت و تربیتشون نظر میدید؟

متوجه سوالت نشدم زهرا، من در مورد دوستام و بچه هاشون نوشتم

بنفشه چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت 11:19

مادرانی که بعدها حسرت خواهند خورد و انتقام جوانی شان را در نقش مادرشوهر و مادرزن از عروس و داماد خواهند گرفت و تا آخر عمر طلبکار خواهند بود چرا که هیچ چیزی برای خودشان نداشتند، هیچ هنری، علمی، تجربه ای . و بارسنگین عذاب وجدان را بر شانه های فرزندانشان خواهند گذاشت برای عمری که فقط و فقط به پای آنها رفت.
زن و مرد باید علاوه بر نقش مادری، پدری و همسری نقشهای مستقل از خانواده هم داشته باشند. آدم عاقل رشد همه جانبه می خواهد. گارد گرفتن و جیغ زدن و سینه سپر کردن که ما فداکارها بهترینیم صرفا فرار از واقعیت تک بعدی بودن است و بس.

شیدا چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت 11:10

چه موضوع بحث برانگیزی رو انتخاب کردید. من فکر می کنم اینطور مادرا با وجود بچه هاشون تعریف میشن برای همین اینطوری زندگی می کنند یعنی اگه فرزند نداشته باشند از نظر خودشون دیگه تعریفی براشون وجود نداره. و نمیدونم چرا اینقدر با شما موافقم

فریبا چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت 10:24

خانم عزیز فکر میکنم راهی که خود شما نرفتی و نمیتونی درموردش قضاوت کنی

نظرتون محترم فریبا جان، من نظریات خودم را در وبلاگم می نویسم

دوست چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت 10:21

سلام عزیز این سخن قطعا به همه مادرایی که تعدادشون محدوده و شما دیدی مربوط میشه نه همه مادران دنیا
خیلی از مادرا هم هستند تخم در شوره زار نپاشیدند و فرزندی از نوع دختر یا پسر درست بار اوردن و به سرمنزل مقصود رسوندن
اول این که انسان باشن در هرمرحله زندکیشون
دوم اینکگه درکنار انسانیت مفید باشن
سوم اینکه درکنار انسانیت و مفید بودن بعنوان مادر یا پدر یک انسان مفید دیگه رو تحویل جامعه دادن تا این زنجیره و چرخه طبیعی که خدا قانون گذارش هست پاره نکرده باشن

بنده هم درباره دوستانم و فرزندانشون صحبت کردم به بقیه دنیا کاری ندارم

بهار شیراز چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت 10:02 http://baharammm.blogsky.com/

به این نتیجه رسیدم که خانم های شیرازی خوب هوای خودشون رو دارند. منم دارم به تنهایی میرم سفر. یه استراحت میدم به خودم بعد از امتحانات ترم... مهندس و پرنسس و پسر عمو هم نفس راحتی بکشن از دست من

برای مطالعه بیشتر چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت 09:44

http://keydifferences.com/difference-between-personality-and-character.html

مولفه هایی که در متن از فرزندان ناخلف یادشده، عموما کاراکترهایی هستند که توصیفشان و چرایی حصولشان در لینک ارسالی بنده آمده.

برای مادران سرزمینم چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت 09:37

personality و character دو فاکتور کاملا مجزا هستند

مادری که فرزند بدنیا میاره و پرورش میده به او پرسونالیتی میده
ولی فرزند در جریان اجتماع دارای کاراکتر میشه.

اگر مفهوم این دو مشخصه را بخوبی درک کنیم، مادری رو بخاطر فداکاریهایش برای فرزند، محاکمه نمیکنیم.
البته از خودگذشتن برای مولود، یک غریضه حیات است که گاه حیوانات بیشتر از انسان دارند.
من ستایشگر زنی هستم که مسوولیت پذیر بوده و از زاده ی خودش با چنگ و دندان محافظت کرده
ولی کاراکتر منفی و حتی مثبت فرزند را بپای او نمینویسم.

قربان شما بروم و البته غریزه صحیح است نه غریضه

پری چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت 08:49 http://mavatorobche.persianblog.ir

نکته خیلی جالبی بود.من که سعی میکنم از این دست مادران نباشم.هر ماه برای دل خودم هزینه میکنم و به خودم میرسم.یه چیز دیگه گیسو جان این مادران به خاطر فداکاریهای زیادی که کردن تقریبا یه حالت طلبکاری از فرزندانشون دارن و بعضی مواقع هم همین فداکاریها رو تو سر فرزندانشون میزنن.

افرین

الا چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت 00:05

و از این گذشته ، شاید بجه اختلالات زنتیکی داشته باشه و مادر به موقع تشخیص نداده. و در فازهای بعد تر زندگی بحه هم درمانش مشکل بشه. مثل انواع آبسشن یا بیش فعال بودن یا اوتیسم خفیف. خب مادر اگر انتظار عادی بودن از بجه داشته باشه خطای بزرگ ونتیجه ناامید کننده برای هر دو طرف است. دو قطبی بودن که خودش رو بعد از بلوغ نشون میده. خلاصه اینکه یک بجه سالم داشتن بیشتر یک شانس است.

زهرا سه‌شنبه 28 دی 1395 ساعت 23:02

سلام. موضوع تلخی رو انتخاب کردین برای نوشتن.
متاسفانه من نمونه ی یک مادر این مدلی رو ک عنوان کردین از نزدیک دیدم.از اقوام نزدیکمون.ماجرا ازین قراره که ایشون تو یک شهرستان کوچیک زندگی میکرد با کلی زحمت خودشو تحت نظر کمیته ی امداد و کمک های اطرافیان این بچه رو بدون پدر بزرگ کردن و متاسفانه تو 14 سالگی این دختر رو ک با وجود سن کم به پختگی رسیده بود عروس کردن.با یه اقای دهه شصتی فهمیده و عاقل.خلاصه ...
بعد یه مدت این اقا به همسرش شک میکنه و میبردش پیش مشاور.....قسمت تلخ ماجرا اینجاست ک وقتی باهم میرن پیش مشاور این بچه جلوی چشمای اون اقا اقرار میکنه ک 28 بار.....واااای خدای من هنوزم ک هنوز باور نمیکنم یه دختر متولد 80 همه رو به بازی گرفت و تاحالا هیچ کدوممون از کارش سر در نیاورده بودیم
والبته ک ازین همه وقاحت....هنوزم هیچ کدوممون نمی فهمیدم که بچه س و هیچی نمیفهمه ک اینکارو کرده یا زیادی میفهمیده و.....

فریبا سه‌شنبه 28 دی 1395 ساعت 23:01

من مدت های مدیییییییدیه که وبلاگ شما رو می خونم. اینو گفتم که فکر نکنین جدیدم و اومدم یه چیزی بگم برم.
با احترام به شما، به نظر من "لزوما" این دو تایی که گفتین به هم ارتباط ندارن.
کاملا موافقم که نباید آدم بچه شو لوس کنه و همه چی رو براش آماده کنه، اما این که فکر کنیم چون مادرها فداکاری کردن، بچه ها این طوری شدن هم به نظرم درست نیست.
اون مادر اگه مثلا تحصیلشو رها نمی کرد، از زندگیش لذت نمی برد. حالا اگه ما نمی پسندیم ای شیوه ی لذت بردنو، این بحث دیگه ایه. اصلا از کجا معلوم که اگر فداکاری نمی کردن بچه های بهتری داشتن؟ چه بسا مثلا اگه اون کارمند 15 ساله خودشو بازنشسته نمی کرد، شرایط بچه هاش از این هم بدتر بود.
این لوس بودن بچه های جدید به نظرم بخش عظیمیش محصول جامعه و مدرسه و غیره هست. فقط مربوط به خانواده نمیشه. آیا کسایی که شما میشناسین که زندگیشیونو فدا نکردن، همه شون بچه های بهتری نسبت به این افراد تربیت کردن؟
آیا مشکل با "فداکاری" کردنه؟
--
در نهایت بگم که خودم شخصا تقریبا از هیچ کدوم از تفریحاتم نمیگذرم به خاطر بچه ام و تاکید می کنم که از این بابت کاملا با شما موافقم. اما بازم ارتباطی بین اون فداکاری و نتیجه ی حاصله نمی بینم.

الا سه‌شنبه 28 دی 1395 ساعت 22:13

من هم با کامنت گذار " جودی" موافقم. در خانواده خودم دیدم. اما اینکه نتیجه تربیت مثبت نبوده مسئله جداگانه ای است. حتی گاهی به تربیت هم ربط نداره. و شاید بیشتر به " طبیعت " بجه مربوط باشه. از یک خانه دو تا بجه با تربیت یکسان ولی نتیجه کاملا متفاوت. نمونه آن را در خانواده خودم دیدم.

جودی سه‌شنبه 28 دی 1395 ساعت 21:37

البته فک میکنم حس مادری همینه و ادم رو مجبور میکنه به کذشت و خیلی جیزای دیکه ولی اینکه ماحصلش جیز خوبی نشده جای تامل داره اینکه خواستیم کمبودهای خودمون رو بجه هامون نداشته باشند اما توجه نکردیم جی رو داذیم واسه اونا کم میذاریم...

پرژین سه‌شنبه 28 دی 1395 ساعت 20:15

لایک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد