گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

نگران گوارشش شدم

امروز راننده اول آغاسی  و لب کارون گوش داد بعد سیمین غانم و گل گلدون


گودزیلا های معاصر

همون محدثه تو مهدکودک یک اشغال از روی زمین برداشته انداخته تو سطل اشغال، پسرک با تشر بهش گفته :خانم معلم برو دستاتو بشور دست به اشغال زدی!

بعد زیر لب سر تکون داده و  با تاسف گفته: خودش هیچی بلد نیست می خواد به ما یاد بده!

ایشالا که امیدت ناامید نشه

محدثه به بچه ها ی مهد کودک گفته که موقع ریختن ماش تو آب برای سبزه عید می تونن آرزو کنن

اون وقت شنیده که یکی از بچه ها گفته: آرزو می کنم یه اسپایدمن واقعی بشم 


ایرانیان غریب

زنگ زدم ببینم کجای شهرتون دور و بر ترمینال یه غذاخوری هست که من توش ناهار بخورم و مسموم نشم، آخه دارم می رم "شهرمون"

لحنش چنان ناخوشایند و تحقیر آمیز که دلم می خواست طرف مقابل بگوید: کوفت بخوری

اما او جواب بهتری داد: نمی دانم

زن دوباره توضیح داد که : از صبح هیچی نخوردم و دارم غش می کنم و می خوام یک چیزی تو "شهرتون "بخورم که نمیرم 

طرف دوباره گفت :نمی دونم 

اینم شاکی خداحافظی کرد و پس از مدتی سکوت عین همین حرفارو به راننده گفت

راننده اما گویا از قبل جواب را تمرین کرده بودگفت :"شهر ما "غذا خوری خوب زیاد داره اما شما همون کیک  و چای ترمینال برات خوبه که مسموم نشی و برسی به "شهرت"

درک نمی کنید دیگه می دونم

اینطور نیست که ما شلخته ها از نظم بدمون بیاد، 

به نظر ماها زمانی که صرف نظم می شه ارزشش خیلی بالاتر از این حرفا است ، 

به عنوان مثال می توان  به کار ارزشمند تری مثل دراز کشیدن زیر آفتاب و هیچ کاری نکردن اشاره کرد