امروز در مطب دکتر زنان نشسته بودم، ناگهان زنی که داخل اتاق دکتر بود بیرون دوید و رو به دیوار زار زد، بسیار کوتاه، بعد چند نفس عمیق کشید ، با دستمال کاغذی چشمها را خشک کرد و دوباره به داخل اتاق دکتر بازگشت
،
،
،
شیوه پذیرفتن واقعیتی که دکتر به او گفته بود
شانه هایش زمان بازگشت به داخل اتاق
و تلاشش برای دوری از هر نوع دلسوزی
گیسو جون حالت خوبه؟ کجایی؟
ممنون عزیزم هستم فقط سرم شلوغه
سلام دلم تنگ شده بود برای وبلاگت در عجبم کجا بودم که نیومده بودم بخونمت !
رفتم مطالب قبلیا رو دیدم
دست مادرک بهتره؟
بله گچ را باز کرده و فیزیوتراپی می کند، ممنون از احوالپرسی
با سلام اینقدر به موضوع اصلی و احتمالات آن توجه شد که کسی نپرسید برای چی به مطب دکتر رفته بودید؟ شاید بخاطر شام دیشب بوده انشاءالله بلا دوره
گاهی خبر میتونه خیلی مختصر باشه:
"جنین،بدون ضربان قلب رویت شد"
خاصیت مطب زنان،اینجوریه.تو مریض نیستی،فقط رفتی صدای قلب بچه تو بشنوی،اما بهت میگن ...
نمی دونم تو شرایط مشابه چی کار می کردم
دلم می خواد حالش خوب باشه
آنها که خواندهام همه از یاد من برفت
الّا حدیثِ دوست، که. #تَکرار_میکنم
#سعدی
من دارم به این فکر میکنم که دکتر بهش چی گفته بوده.
خیلی عالی عمل کرده. البته پذیرش واقعیت پروسه طولانی و سخت و زجر آوری است. اما همه توی اتاق ات تنهایی اتفاق میافته. به قول جوونای امروزی " صب به صب باید کرکره مغازه رو بالا بکشی" و زندگی عادی در جریانه و باید کارهاتو انجام بدی.
وای خداااا
بوس بهش