در آزمایشگاه نشسته بودم منتظر خون گرفتن، در صندلی های روبرو دیدم بقیه خانمهای که در وضعیت من بودند، همه موقع فرو رفتن سوزن چشمهایشان را می بستند و رو بر می گرداندند،
سعی کردم بیاد بیاورم که من هم عادت دارم چشم ببندم یا نه که خانم متصدی گفت دستم را روی میز بگذارم ، در انتهای کار متوجه شدم که من نه تنها چشمهایم را نمی بندم و تمام پروسه خون گیری را نگاه می کنم که حوصله متصدی را با سوالات و وراجی هایم سر می برم:
چرا رنگش اینقد تیره است؟
چرا از سیاهرگ خون می گیرید؟
چرا تکونش می دید؟
چرا شیشه ها اندازه شون با هم فرق داره؟
هر کدوم برای چیه؟
خخخخخخخخخخ.
خیلی جالب بود
منم می ترسم زیاد حرف می زنم البته
چون خون سیاهرگیه
چون سرخرگ اگر واردش بشن به خاطر فشار زیادترش فشّه می زنه تو سرنگ و بعد هم میره تو اسپاسم به خاطر لایه عضلانی دیواره اش
چون اون تیوب مخصوص اگسالات تهش هست تا لخته نشه اگه لخته بشه نمیشه گلبولا رو شمرد برا همین تکونش میدیم که قاتی بشه باهاش
اون یکی شیشه کلات ( یعنی لخته ) است و فقط از سرم بالاش استفاده میشه که برای قند و کلسترول و... است و دیگه به رسوب ته لوله که گلبولا و پلاکته کاری نداریم
اندازه شیشه هام براساس تعداد تست های مورد نظر و نمونه کافی برای بررسی فرق داره .
بعدشم من اول ابتدایی که بودم برای تست توبرکولین اومدن چشمام رو ببندن گفتم لازم نیست می خوام ببینم مدیرمون اومد با دستاش چشمم رو بست از لای انگشتاش نگاه می کردم
گیس طلا جان همشهری عزیزم این یه رفتار طبیعیه در ما :)
خوب، چرا؟
خوبی؟ اوضاع و احوالت میزانه؟ ناخوشی دور و برت نگرده یهو :/
نه عزیزم چک آپ سالیانه بود
واقعا که ! برف به ترکی میشه قار ! و این کلاغا داشتند می گفتند برف، برف ! اگه می رفتی بیرون یا پنجره رو نمی بستی برف می اومد !
نه عزیزم چک آپ سالیانه است
منم همینطور! هم نگاه می کنم چه رنگیه و زیاد نگیرن (انگار حالیمه!) هم ازشون سوال می پرسم. :)))
الان که همه خاصن ولی تو یکی اصن دیگه خییییلییی خاصی